نقد و بررسی نمایش «لوله» علیرضا اجلی؛
واجآرایی لام، لولوخرخره و لکنت زبان
تماشاخانه «ایرانشهر» پس از پایان دوره چهارم تعطیلی رویدادها و محافل هنری پیرو شیوع ویروس کرونا در سطح کشور، از 23 اردیبهشتماه 1400 در سالن «استاد ناظرزاده کرمانی» میزبان نمایش «لوله» بهنویسندگی و کارگردانی علیرضا اجلی شد که پیشازاین، دو دوره اجرای موفق در سالن اصلی «تالار مولوی» و تماشاخانه «هامون» (رشت) را پشتسر گذاشته و از آثاریست که به بخش صحنه 21امیندوره جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی ایران راه یافت. در سطور پیشرو، به بررسی نقاط ضعف و قوت اثر خواهیم پرداخت.
آنچه در تمام طول اثر، جلبتوجه میکند، تقابل لکنت زبان کارگران جوان درمواجههبا سرکارگر است که با وجود سالخوردگی و عصایی در دست، کلمات را بیهیچعیبونقصی بر زبان میآورد؛ درصورتیکه کارگران جوان، در ادای کلمات، مشکل دارند و آنها را بهصورت تقطیعشده بر زبان جاری میسازند و در اکثر لحظات اثر، کلمات اداشده بهوسیله یکی از کارگران، با همکاری دیگر کارگران به اتمام میرسد؛ انگار آنها، موجودیتی بههمپیوسته هرچند ناقص دارند و کارایی آنها درکناریکدیگر، به مهمترین نقطهضعفشان تبدیل میشود و خارج از محدوده، قطعهای هستند که بهدلیل جداشدن از مجموعه، ازکارافتاده بهحساب میآیند و دیگر،
... دیدن ادامه ››
تلاشی برای تعمیر و نصب دوباره آنها بر سر جای اصلی صورت نخواهد گرفت. کارگر ترسو که همیشه مورد تمسخر و آزار دیگر کارگران است، دریکلحظه، برایاینکه تنها شغل باقیمانده از کارخانه را بهدست بیاورد، سینه سپر میکند و همه را کنار میزند. انتخاب او بهوسیله سرکارگر را میتوان بهشدت به حس «غریزه بقا» در وی نسبت داد؛ زیرا با حرکتی که انجام میدهد، سرکارگر درمییابد کارگر ترسو برای بقا، قادر به انجام هرکاریست؛ چنانکه هرچه بر میزان حضور کارگر ترسو در کنار سرکارگر افزوده میشود، تغییرات رفتاری و مشابهت بین او و سرکارگر خودنمایی میکند. همچنین، درروند شخصیتسازی کارگر ترسو با ارجاع به رابطه زناشویی وی، بر روی «سستعنصری» وی تأکید میشود؛ ویژگیای که باعث میشود او با وجود مقاومت اولیه برای دستیابی به آرامش، بهراحتی راه تسلیم را درپیش بگیرد و بهمرور، به فرمانبرداری سرکارگر بیافتد؛ بهصورتیکه اسلحه بهدست کارگران در طلب نان بدهد و از آنها بخواهد بهسمت مردم شلیک کنند. نمونههای چنین اشخاص سستعنصری در جایجای تاریخ ایران و جهان قابلمشاهده است و بارزترین مثال را میتوان در کتاب «آیشمن در اورشلیم» هانا آرنت (با ترجمه زهرا شمس در نشر برج) یافت؛ مترجم این اثر، از زبان هانا آرنت درباره شخصیت «آیشمن» در مصاحبه با محسن آزموده از روزنامه «اعتماد» میگوید: «آرنت، معتقد است که آیشمن شخصیتی بود که دستاوردی نداشت، از سطح اجتماعی خانواده خودش تنزل یافته بود، اصل و پرنسیب خاصی نداشت و هر گروه و تشکلی که راهش میداد، سعی میکرد همانجا عضو شود و بُر بخورد. درآنروزگار آشفته، کجا بهتر از حزب نازی؟ برداشت من ایناستکه آرنت میگوید شکلگرفتن شخصیتی مانند آیشمن، عمدتاً حاصل قرارگرفتن چنین شخصیتی در بستر جامعهای بحرانزده و سردرگم و البته قدرتی افسارگسیخته است که بقای خود را با تعریف دشمن و نابودی آن تضمین میکند و دستگاه بوروکراتیک خود را هم باتمامقوا دراینراستا بهکار میبندد؛ حتی وقتی درآستانه شکست در جنگ است. آرنت در کتاب اشاره میکند که این جزو ذات جنبش نازی بود که مدام حرکت میکرد و روزبهروز رادیکالتر میشد. در دل این نظام توتالیتر، یک نزاع بقای دائمی درجریان بود و هر شخص و نهادی میکوشید با اطاعت و خوشخدمتی بیشتر، افتخار و سهم بیشتری نصیب خود کند. در چنین فضایی، شخصیتهایی مانند آیشمن که میخواستند بههرقیمت خودی نشان بدهند، قادر شدند به هرکاری دست بزنند؛ بیآنکه دقیقاً بفهمند چهکار دارند میکنند». وقتی دوره سرکارگر سالخورده تمام میشود، بدون هیچ اعلام رسمی، کارگر ترسو که پیشکار سرکارگر بوده و راهورسم مدیریت بر کارگران را یاد گرفته است، ترفیع مقام میگیرد و در اولین برخوردها با همکاران سابق خود، استفاده از برخی واژهها را برای کارگران ممنوع میسازد تا بدینصورت، سامانه ارتباطی بین انسانها مشتملبر «زبان» را از بین ببرد برای کارگرانی که درحالتعادی، با لکنت زبان حرف میزدند. درضمن، خلاقیت کارگر ترسو در ممنوعیت زبانی در زمان ارتقاء به مقام سرکارگری را میتوان در بخش دیگری از گفتههای هانا آرنت در پینوشت چاپ دوم کتاب مذکور جستجو کرد که چنین مینویسد: «او بهجز پشتکاری فوقالعاده در پاییدنِ پیشرفت شخصی خود، ابداً هیچ انگیزه دیگری نداشت. آیشمن احمق نبود. بیفکری محضِ او (که بههیچوجه با حماقت یکسان نیست) بود که او را مهیای تبدیلشدن به یکی از بزرگترین جنایتکاران آندوران کرد؛ و اگر این واقعیت مبتذل و حتی خندهدار است، اگر در کمال حسننیت هم نمیتوان هیچگونه ژرفای اهریمنی یا شیطانی را در وجود آیشمن نشان کرد، باز تمام اینها بهمعنای عادیخواندنِ موضوع نیست. چنین فاصلهای از واقعیت و چنین سطحی از بیفکری میتواند بیش از تمام غرایز شرارتآمیزی که شاید در ذات انسان نهفته باشند، ویرانی و تباهی بهبار آورد». پس از گذشت حدود 65دقیقه از اثر، کارگری که مانند دیگر کارگران در تمام مدت از لکنت زبان رنج میبرده است، برای دقایقی همانند یک جوان معترض به حرف میآید و از آرمانها میگوید؛ هرچند این اتفاق، دیر میافتد و با حذف او، روند بهروال سابق برمیگردد. همچنان، کارگران با لکنت زبان سخن خواهند گفت. استفاده از واجآرایی «لام» باعث ایجاد موسیقی کلامی روی صحنه شده؛ بدینشکل که آنها، با هربار تکرار کلماتی مانند «لو»، «له» و... و با تمرکز بر کلمه «لا»، بر ناشدگی امری تأکید میورزند و آنرا میتوان به دگرگونی ماهیت کارگران و کارفرما در وضعیت بردهداری بهتصویرکشیدهشده تعبیر کرد؛ زیرا آنها درجهت اشتباه درتلاش برای تغییر وضعیت گام برمیدارند و میکوشند نظم نوینی ایجاد کنند؛ بدوناینکه خدشهای به نقطه آسایش و اشتغال آنها در کارخانه وارد شود؛ و با اخراج ناگهانیشان بهعلت مسئله موهوم «لولوخرخره» در روایت، معلوم میشود از ابتدا، نقطه امنی نداشتند. نمایش «لوله» بهنویسندگی و کارگردانی علیرضا اجلی و با بازی محمدرضا آریان، احمدرضا خانی، ابراهیم عبدی، مصطفی عطری، مژده منظومه، مینا رسولی، یاسمن وفایی و شقایق افتاده؛ تا 25 خردادماه جاری در سالن «استاد ناظرزاده کرمانی» (تماشاخانه ایرانشهر) ساعت 18:30 بهروی صحنه است. گفتنیست؛ علیرضا اجلی، کارگردانیِ «رَذل» را برای شرکت در 23اُمیندوره جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی ایران برعهده دارد و از جمله آثاریست که به مرحله دوم بازبینی بخش صحنه راه یافتهاند. نظام سرمایهداری حتی در درون خودش، اجازه انتقاد به ساختار و محتوایش را میدهد و حتی کسانی توان پیشرفت در نظام سرمایهداری را دارند که از مخالفان سرسخت آن و دلداده درگروی نظامهای برآمده از افکار مارکس و نظامهای حامی کارگران بهشمار میروند؛ چنانکه کامالا هریس (معاون کنونی رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا؛ جو بایدن) در 19سالگی از کشور هندوستان به آمریکا مهاجرت کرده است و در گردهماییهای انتخاباتی، بههمراه برنی سندرز، ایلهان عمر و چندنفر دیگر از نمایندگان سنا، شعارهای انتخاباتی با محوریت افکار مارکس و حمایت از کارگران میدادند؛ در کشوری که یکی از بهترین تشکلهای کارگری در سطح جهان را دارد و سطح درآمد اقشار مختلف با کشوری نظیرِ سومالی (محل تولد ایلهان عمر)، قابلقیاس نیست و نمونه آثار سینمایی ضد نظام سرمایهداری ساختهشده در آمریکا را نیز میتوان با جستجوی ساده در اینترنت پیدا کرد. نیز میتوان نقبی بهتاریخ و به وضع معیشت جمهوری دموکراتیک آلمان تحتاشغال اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری فدرال آلمان زد که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو کشور جدا از هم دوباره متحد شدند؛ و هنوز که هنوز است، در آثار مربوط به دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، تصاویری از فرار شهروندان آلمان شرقی بهسمت آلمان غربی بهنمایش درمیآید. آنچه همیشه در آثار مرتبط با جامعه کارگری، در ایران و دیگر نقاط جهان مورد غفلت است، اشاره نوک پیکان بهسوی نظام سرمایهداری و مذمت یکطرفه و کورکورانه شاکله نظامیست که پیشرفتهای حالحاضر دنیا، مرهون زندگی اقشار مختلف درآنکشورها و ایجاد زمینه برای بروز خلاقیت در آنهاست؛ برخلاف کشورهای داعیهدار حمایت از کارگران مثل جمهوری خلق چین که کارگران در آنجا بهمعنای واقعی کلمه با ساعتهای کار طولانی و دستمزدهای ناچیز تبدیل به «برده» میشوند و حتی حکومت، برای افزایش توان اقتصادی کشور، نیروهای کار ارزانقیمت را دراختیار کشورهای دیگر قرار میدهد تا از آنها، «بهرهکشی» کند. اینگونهاستکه کشورهایی که در آنها، دولت پاسخگو و سازوکار بوروکراتیک کارآمد در نظام سرمایهداری وجود دارد، مورد مذمت دولتهایی قرار میگیرند که همواره، دولت آنها، کمترینمیزان پاسخگویی و سازوکار بوروکراتیک ناکارآمد را داشته است. باز، جمهوری خلق چین مثال دمدستیست که در زمان شیوع کرونا، تعدادی از خبرنگاران و پزشکانی که منشأ شیوع ویروس را ریشهیابی میکردند، به زندان افتادند، ناپدید شدند یا بهطرزی مشکوک، مرگ به سراغشان آمد سپس دولتمردان چینی درپاسخبه ابهامها راجع به عدمتلاش آنها برای همهگیری کرونا، با فرافکنی، ویروس انتشاریافته در شهر ووهان چین را ویروس آمریکایی و هندی نامیدند. درنهایت، در سالیان اخیر، آثار نمایشی فراوانی در مذمت نظام سرمایهداری در تئاتر ایران ساخته شده و همه نقدها در تقویت ایننوع نگاه به نگارش درآمده است؛ غافلازاینکه هرکسی که یکطرفه به قاضی میرود، راضی برمیگردد.
فرزاد جمشیددانایی