در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نرگس هاشمی درباره نمایش سودآوی: چرخش: نمایش سوداوی:چرخش از نگاه دو تماشاچی منصور رضایی، پویا گلشناس هم این
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:31:27
نرگس هاشمی (nargeshashemi)
درباره نمایش سودآوی: چرخش i
نمایش سوداوی:چرخش از نگاه دو تماشاچی
منصور رضایی، پویا گلشناس
هم اینک در تماشاخانه هیلاج نمایشی روی صحنه رفته است با نام «سوداوی: چرخش»، نوشته و کار امیر پیکاک. من به همراه دوستم، در همان شبهای نخست اجرا به تماشای این نمایش نشستیم، زیرا شنیده بودیم که تیٔاتری متفاوت روی صحنه رفته است.
پس از تماشای نمایش، پیش از این احساس را داشتیم که متوجه گذر زمان نشده ایم. ضرباهنگ کار گیرا و پیشرونده بود و ما در بهت بودیم و در تخیلمان سرگردان. حین تماشای نمایش، تجربه ی گونه ای رنج کشیدن را از سر گذرانده بودیم؛ با یک درد مفهومی رودررو شده بودیم که اندیشمندانه و ژرف بود. نمایش، به جای آنکه به واسطه ی رخدادهای دراماتیک از درون شخصیتهایش پرده بردارد، این آشکارسازی را بی میانجی و از طریق تک گوییهای جداگانه و مرتب شخصیتهایش بیان میکرد و ما در این هنگام احساس میکردیم که در این مواجهه ی سرراست و نفسگیر با آنها از توان میافتیم. جهانی ناشناخته و متفاوت از جهان مأنوس ما جریان داشت و این مواجهه هر دوی ما را به وجد آورده بود. با قرار گفتن (شاید هم گم شدن) در این فضای اعجاب انگیز و غریب، تخیلمان برانگیخته میشد و از این طریق میتوانستیم به این جهان مرموز و البته هول انگیز راه یابیم. با اینهمه این دست یازیدن به آن (و یا به عبارت دقیقتر گمشدن در آن)، از طریق جای گرفتن ما در مقام مخاطب بود؛ بر صندلی دون پایه ی تماشاچی و یا درست تر بر صندلی متهم: انسان دورافتاده ای بودیم که از جهان دیگری میآید و در مواجهه با این سرزمین ناشناخته از اعتراف به ترسهای بیپایانش میترسد. در همین هنگام بود که من و دوست همراهم با تردید به هم نگاه کردیم، چون رفته رفته همانندیهای جهان تزیٔین و آذین یافته ... دیدن ادامه ›› ی خودمان را با این جهان خیالی کابوس وار دریافته بودیم. هر دو با خودمان
گفته بودیم: «آیا این جهان خود ما نیست؟» و از این پرسش به خود لرزیده بودیم و به وجد آمده بودیم.
به دیگر سخن، این گونه ای فاصله گذاری بود. دریافتیم که در صحنه ی این تیٔاتر، واقعه ی دراماتیک در پس صحنه رخ میدهد، ما این رخدادها را از زبان بازیگرها میشنویم و این بازیگرها آنقدر توانمندند که عنان خیال ما را به دست گیرند و به این جهان خیالی ببرندمان؛ به خانه ی امیرسالار. این شبح عجیب که غیابش روی صحنه حضوری را در خیال ما نقش میزد و نورا که گاهی نظرمان ستمگر و گاهی همدم و خواهری مهربان می نمود. به باریکترین راهروها و نازکترین درزهای خانه ی برادرها راه مییافتیم و در جهان تاریک آنها غوطه میخوردیم. با این حال، ما هم رأی بودیم که راه یافتن به این جهان شگفت، افزون بر تخیلی قوی بر نیروی شهود تماشاچی ها متکی است، بنابراین تنها تماشاگران سرآمد، آنان که سودای آفرینش دارند میتوانند به این ورطه ی هول انگیز زندگی فردریک راه یابند. سپس به این نتیجه ی جذاب رسیدیم که از قضا زیباترین ویژگی این نمایش همان داستانی است که روی صحنه رخ نمیدهد، همان جهانی که از خلال تلاش ما برای راه یافتن به آن از طریق تک گوییهای فردریک و فریدون پدید میآید و شخصیتهای دیگر داستان همچون نورا و فرشید و روزبه در آنها نقش آفرینی میکنند. چه بسا که ماجرای اصلی تنها پس از راه یافتن به پس پرده ی نمایش و فرسنگها دورتر از آن رخ میدهد: در درون ما! زیرا خیلی زود دریافتیم که پا گذاشتن در این جهان ناشناخته در واقع گام نهادن در جهان خودمان است که اینبار چهره ی حقیقیتی از خودش را نمایان میکند و در نظرمان بسیار شگفت آور بود که اجرا توانسته بود از پس آن براید که با برانگیختن خیال ما تصویری از جهانی دیگر را برایمان بسازد که رفته رفته دریافتیم جهان خود ما است و به عبارت دیگر، صحنهْ درون ما را بازمینماید. اینگونه بود که ما همچنین توانسته بودیم تجربه ای کاتارسیسی را از سر بگذارنیم، با این تفاوت مهم که به یکباره در جهان شخصیتها پرتاب شده بودیم، نه آنکه جهانی را نظاره کنیم که شخصیتها را باید از طریق آن بشناسیم و انگیزه هایشان را حدس بزنیم. این تجربه ی کاتارسیسی سرگیجه آور و هول انگیز بود و درست به جهان فردریک میماند. او همیشه احساس میکرد که اضافی و بیهوده است. آیا ما این بیهودگی را در جهانمان تجربه نکرده ایم. اما فردریک با خیال پروریهایش درباره ی ستارگان زندگی را برخود هموار میکند و گویی که قصد دارد
خیال ما را نیز علیه خودمان بشوراند.
ما این تجربه ی تیٔاتری را که چشم اندازهای جدید و نوگرایانه ای را از مواجهه ی تماشاچی با تیٔاتر پیش میگذارد، ستودنی و بسیار ضروری دیدیم، زیرا به مناسبات مأنوس و بعضاً مصنوع تیٔاتر پشت میکند و تجربه ی زیباشناختی را در خیالی بی حد و مرز و با نگرشی گروتسک به نمایش میگذارد. ناگفته نماند که توانمندی بازیگران در حفظ این فضای پیچیده، چشمگیر است. برکسی پوشیده نیست که اجرای چنین نمایشی که بر لبه ی ظریف و شکننده ی خیال تماشاچی میرقصد، تا چه اندازه دشوار و خطر سقوط تا چه اندازه زیاد است. پس با رضایت خاطر گفتیم، نقصانها به کنار، باید بر این تأکید کنیم که این گروه جوان همان چیزی را به انجام رسانده اند که از یک گروه جوان تیٔاتری
انتظار میرود.
امیر پیکاک (amirpikak)
خدارو شکر
۲۶ مهر ۱۴۰۰
سیدصدرا سبحانیان (sadrasobhanian)
ممنون از بزرگواریتون?
۲۸ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید