بعد از سکوتمون بود ، 1 هو تند تند شروع کردی
با صدای لرزون
و اشک هات
من با بهت و سکوت نگاهت میکردم
گفتی میری
گفتم هرجا بری میام
راحتت نمیذارم
رفتی
و حالا ما دونفر اینجاییم
با یک طبقه اختلاف
تو روی زمین
من این پایین.
پی نوشت:
می
... دیدن ادامه ››
خواستم 1 شعر بنویسم که تهش با اسم نمایش از این سالها... تموم بشه
این بود
پس از سکوت بود انگار
لرزش ناگهانی صدای تو
و اشک هایی که حرف ها زدند با من
و تو گفتی و تو گفتی و تو دیگر هیچوقت نحندیدی
نه برای من
و نه برای کبوتران صبح گاهی پشت پنجره
اکنون اما
برای ما
من مانده ام
و این سنگ
میدانی
از این سال ها
هزار خنده طلب داریم
هزاررررررر روز خوش.
اما ننوشتمش!!!!!
الف.عین
از: خود