هماهنگی بین اجزا در اجرا جالب توجه بود و قطعا کار آسانی نبوده است.
بازیگر مرد با بدنی تربیت شده برعکس بازیگر زن که تکلیفش با بدنش، نقشش و حتی کل اثر مشخص نبود و ربات وار به اجرا واداشته شده بود، حرف زیادی برای گفتن داشت.
اما کلیت کار، یک مانیفست شبه فلسفی و وعظ گونه بود تا یک اثر نمایشی. عملا متنی به معنای نمایشنامه وجود نداشت. هیچ لزومی برای اجرای این متن روی صحنه نبود. متن میتوانست در قالب یک پند، شعر، رمان یا هرچیز نوشتاری دیگری عرضه و ابراز شود؛ با وجود تمام نقایصش. از جمله کلاژ گونگی و عدم انسجام زبانی، دستوری و ساختاری اش. با توجه به دیدن اثر قبلی صاحب اثر (بیگانه در خانه) ، متوجه شدم که صاحب اثر اصولا نویسنده خوبی نیست. به خصوص در دیالوگ نویسی، خلق موقعیت دراماتیک، رعایت انسجام زبانی و دستور زبان.
موضوع دیگر عدم زیست صاحب اثر در آن چیزی بود که داعیه اش را داشت و میخواست به مخاطب توصیه اش بکند اما این عدم زیست و حل نشدگی، باعث شده بود تصنع و وجود مانع برای زیست نکردن مخاطب در اثر فراوان باشد. شبیه این است که کسی از ذن و مراقبه و مواردی از این دست از طریق سرچ اینترنت و جستجوی سطحی اطلاعاتی کسب کرده است و می خواهد آن ها را با آب و تاب برای تو تعریف کند و خودش نیز با خلاقیتی که دارد چیزهایی به آن می افزاید و نتیجه هایی از آن میگیرد. اما نمیشود آن چیزی که باید بشود. مقایسه کنید با سایر آثار در قالب های متفاوتی که در این
... دیدن ادامه ››
زمینه اند.
مهم ترین نکته در مورد کلیت اجرایی کار اما به صاحب اثر برمیگردد که مشخص بود یکی از مهم ترین ویژگی های کارگردانی و اجرای تئاتر را به کار نگرفته یا ندارد.
از مهم ترین خصیصه های تشکیل تئاتر، شناخت اقتضای «زمان» و «مخاطب» است که به هیچ نوع در این تئاتر دیده نمیشد. تقریبا تمام هنرها به ابزار ثبت و ضبط مجهز اند. نقاشی روی بوم، فیلم بر روی نگاتیو، موسیقی بر روی کاست، شعر و رمان و نمایشنامه بر روی کاغذ و قس علی هذا که می توانند علاوه بر زمان تولیدشان در سالیان متمادی بعدی در طول تاریخ نیز مخاطب داشته باشند. اما در مورد تئاتر چه؟ مخاطبی میتواند دقیقا همین شکل اجرایی را ده سال بعد یا صد سال بعد ببیند؟ ثبت اجرای تئاتر چگونه است؟ به هیچ گونه! لطفا نفرمایید فیلم تئاتر! چون فیلم تئاتر به هیچ شکل نمی تواند گویای اجرای تئاتر باشد و دیدن تئاتر بر روی صحنه احوالات، القائات و احساساتی کاملا متفاوت با فیلم تئاتر دارد. فیلم تئاتر فقط رمقی بی مایه از اجرای تئاتر را ضبط میکند. بنابراین اجرای یک تئاتر بر روی صحنه، فقط در همان برهه اجرایی معنا دارد و لاغیر. این یعنی صاحب اثر باید با شناخت مقتضیات اقدام به اجرای تئاترش کند. (البته که ما داریم در مورد اجرای «یک اثر بر روی صحنه» صحبت میکنیم، نه در مورد سبک و نوآوری های اجرایی، که می تواند به اقسام مختلف ابزار، ثبت شود)
خب با این وجود و در شرایط و زمان اکنون که مخاطب دارد از زمین و آسمان برایش اقسام بلا می بارد و در پایین ترین قسمت قائده هرم مزلو قرار دارد، مراقبه سیخی چند برایش ارزش دارد؟! سکوت به چه کارش می آید؟ ذن به چه چیزش کمک میکند وقتی در تامین ابتدایی ترین نیازهایش مانده است؟
فرض بگیریم صاحب اثر، نمایشنامه این اثر را نوشته است و عالی هم نوشته است که ننوشته است! اما دلیلی بر اجرایش وجود ندارد.
اگر در همین قالب و تم و موضوع فیلم ساخته شود، نقاشی شود، شعری گفته شود یا رمانی، پذیرفتنی است. چون میماند، سال ها بعد ممکن است کسی ببیندش، بشنودش، بخواندش و ارتباطی برقرار کند اما وقتی داریم از تئاتر حرف میزنیم و اجرایش در برهه زمانی محدود و با مخاطبانی که حال و روزگار اغلب قریب به اتفاقشان مشخص است، اجرای این محتوا و تم و موضوع کاملا بی معنی و توهین آمیز است.
این یعنی صاحب اثر یا از همه چیز بی خبر است(که بعید است) یا میخواهد بگوید هیچ خبری نیست یا خودخواه است و به رخ کشیدن اثرش را به همه چیز ترجیح میدهد یا بلد نیست؛ که گزینه سوم و چهارم محتمل تر است.
مگر اینکه بگوییم صاحب اثر، اجرایش را برای قشر خاصی از بورژواها ساخته است! تنها در این صورت، این اجرا از طرف همان بورژواها می تواند قابل احترام باشد!