✅ شهر آفتاب
سرایی که سرا نه سراب است
هوایی که صبا نه خراب است
چو نا نباشد، ناله کی تواند تاختن !
چو جا نشاید، جاده کی تواند ساختن !
در آخر این شهر، درست آخر آخر، شهر آفتاب از دور به روی قلبم چشمک می زند، همان جا که به دست روزگار فرشته مهربان زندگی، مادربزرگم را در حال دلجویی از سالمندان و معلولین در بهشت جاودان
... دیدن ادامه ››
جا گذاشتم !
شهری غرق در نور مهر و پر درد، با قصه های نگفته در شب هجر یاران، سر در گریبان فرو برده به کنجی منتظر مهمان روزگار که شاید آشنایی به سرای ویران سر زند اما دریغ از قدری امید در چشمان منتظر مسافران کهریزک ...
دوستان سالمند و معلول که پس از چند دقیقه گفت و گو با هم رفیق شده، از همه قول دیدار دوباره را می گیرند و هر بار با خود و آن ها می گوییم :
انشالله دوباره به دیدارتان خواهیم آمد ...
اما چه دیداری ! چه مهمانی ! چقدر مهربان و چقدر مهمان نواز !
تا پای صحبت تک تک شان ننشینیم به عمق غم و رنج سایه افکنده بر روزمرگی شان پی نخواهیم برد که رهایی از زندان بی رحمی و بی مهری خانواده ای که روزی همه شاخه های یک درخت بزرگ بودند، اکنون هر کدام در گوشه ای آفت زده منتظر مرگ هستند و دیگر توان سبز شدن ندارند .
سالمندان و معلولینی که با وجود زخم دوران نشسته بر چرخ ویلچر زمان، گاه خندان و گاه غمگین در انتظار رفیق و هم صحبتی که شاید دستگیری کند از دل رنجورشان، به امید سبز شدن و ریشه دادن دوباره در میان تمام تلخی های روزگار سرد و پاییزی در شهر آفتاب.
سوده 🦋. ۱۴۰۲/۵/۲۱
یک اتفاق خاطره ساز، درس زندگی با گروه نمایش حرفه ای جای من توی گلدون نیست همراه با آقای راستی بزرگوار
@mehdirastiofficial
@maktabeshanbeh
در دیدار با سالمندان و معلولین عزیز کهریزک.
#سوده#نویسنده#بازیگر#شاعر#کارگردان#شعر#دلنوشته#کهریزک#انتظار#محبت#شهر_آفتاب#نمایش#تئاتر#جای_من_توی_گلدون_نیست#هنر#فیلم#سینما#سالمندان#معلولین#زندگی#درخت#درس_زندگی