آرزوبیرانوند
چه روزگار غریبی کنار او سپری شد
تمام ثانیههامان به های و هو سپری شد
شبیه مادری امیدوار بودم و عمرم
به پای کودک دل، این بهانهجو سپری شد
دوباره با من از امروز مهربان شود او کاش
چه روزها که تلف شد در آرزو سپری شد
برایتان چه بگویم؟ که آفتاب غرورم
به پشت توده ابری سیاهرو
... دیدن ادامه ››
سپری شد
سکوت گاهی از این خانه دور میشد و... اما
چه سود؟ فرصتمان با بگومگو سپری شد
شبی که به انتظار چشمش عاشقانه نشستم
بدون این که زند یک ستاره سو سپری شد
مرا به هیچ بهایی کسی نمیبرد از من
که روزگار بهاری به پای او سپری شد