در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | گلناز خصالی: نمیدانم چرا چنین ساده لوحانه افسانه ها را باور میکنم،باور میکنم که رو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:58:07
نمیدانم چرا چنین ساده لوحانه افسانه ها را باور میکنم،باور میکنم که روزگاری دور عاشقان به صحرا میزدند و معشوقه ها واژه ی خیانت را از لغتنامه ذهن می شستند و غسل وفا میدادند دل را.
نمیدانم کجای جهان لنگ میزند که من دل به دل اسطوره ها میدهم و پا به پایشان زیستن را زمزمه میکنم . روزی کمان آرش را برمیدارم تا مبادا گزند بیند و دیگر روز پیشمان به خود میگویم بگذار آرش همان عقابی باشد که مرگ شرافتمندانه را به زندگی کلاغ وارانه نفروخت و جاودان شد.
در شبی دیگر همسفر شازده کوچولو می شوم و با هم شرط میبندیم که تمام انسانها را اهلی کنیم و باز نمیدانم چه میشود که نمیشود.
روزهایی هم هست که سهراب به سراغم می آید پشت هیچستان ، و شاملو مدام در گوش چپم زمزمه میکند : " ما بی چرا زندگانیم" و فروغ از اسارت میگوید از ستاره ها و نامه های عاشقانه و دیگر بار چخوف با سه خواهر یک باغ آلبالو از دیاری دور می آید و چون به خود می آیم هفت شهر عشق را پیموده ام و دست در بال سیمرغ به ناکجا آباد سفر میکنم.
ا..م..ا.. همچنان این زندگی با چشمهای نیمه باز را دوست دارم....


از: خود
منم این زندگی با چشمان نیمه باز را دوست دارم :)
زندگی که در اون وقتی از واقعیات بیداری خسته میشم به خیالهای خواب سفر
میکنم...اونجا که شیرین دستم رو میگیره و عشق حقیقی رو بهم نشون میده.
"گلناز خانوم ممنونم"
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
شیرین جان ممنونم از شما...
آتنا ی عزیز محبت داری ...
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
خیلی قشنگ نوشتی...
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید