بدترین چیزی بود که میشد اجرا کرد. درواقع آدمی انتظار داره وقتی برای اجرای عمومی یک اثری رو میبینه، چیزی بیشتر از مواد خام و طرحهای دانشجویی باشه که ریختن روی هم و هیچکدومش کامل نشده و در نیومده. جدای از اینکه پردهی اول نور تماشاگر نرفت و چشم رو اذیت میکرد، جدای از اینکه بازیگرا واضحا دچار لغزش توی دیالوگ گفتن میشدن و جدای از اینکه حتی لحن بازیگران ساخته نشده بود، سوالم اینه که چرا ژانر دلهره آور-هیجان انگیز، جنایی و ترسناک انتخاب شده؟
تنها بخش جنایی اثر این بود که یک جنایت بزرگ در حق مخاطبین و بینندگانش حساب میشد. اینکه یک نفر اینقدر اعتماد به نفس پیدا کرده که یک کار کلاسیش رو (که حتی توی اون کلاس هم نباید نمرهی خوبی گرفته باشه) آورده روی صحنه و اجرای عموم میره، واقعا کمتر از جنایت نیست. تنها کسی که توی این اثر نقشش رو خوب ایفا کرد، مگسی بود که همزمان با دیالوگ عقرب و مگس داشت دور نور چراغ بالای صحنه میچرخید.
واقعا با این همه عوامل و دست اندر کار عجیبه برام که هیچکدوم بعد دیدن اجراهای تمرینی، پنج دقیقه فکر نکردن. چون واقعا پنج دقیقه فکر کردن کافی بود تا کسی بفهمه این اثر امکان بر صحنه رفتن نداره. به نظر میاد که تیم کارگردانی تنها کاری که برای آماده کردن یک اجرا انجام داده هماهنگ کردن سالن اجرا بوده. اینکه سالن تئاتر در اختیارتون باشه شرط لازم برای اجرا رفتن هست، ولی به هیچ وجه شرط کافی نیست.