دارم فکر میکنم اگه دیدن اجراهای محمد برهمنی رو با این نمایش شروع کرده بودم احتمالا اجراهای خوبی مثل سیزیف، زندگی در تئاتر و حتی آلنده رو از
... دیدن ادامه ››
دست میدادم.
مهشید خدادی و مجید اسدی هر دو بینظیر بودند، مخصوصا مهشید خدادی.
طراحی صحنه مینیمال و کاربردی بود و منو یاد تز، آنتیتز و سنتز هگل انداخت. (البته ممکنه خیلیا یاد مگسهای سارتر هم افتاده باشند)
طراحی نور و لباس مناسب بود.
ولی حیف از این همه خوبی که با یه نمایشنامه بد و یه پایانبندی بدتر عقیم موند.
.
.
.
پ.ن اول: با حرومزاده گفتن و وسیله توو سر تماشاچی کوبیدن خاطره سیزیف و زندگی در تئاتر زنده نمیشه. (رد پا گذاشتن خیلیم خوبه ولی میشد خیلی بهتر اینکار رو انجام داد، مثلا صحنه اول که کاراکتر زن مثل مهدخت باله راه میرفت خیلی خوب بود).
پ.ن دوم: چقدر از این پایانبندیِ خودخواهانه حرص خوردم.
پ.ن سوم: ارتباط پالاس آتنا با این دو کاراکتر چی بود؟ بعد از بلعیده شدن متیس (مگس) توسط زئوس؛ “خرد” زاده شد. (یعنی همون آتنا). چه خردی در این دو نفر شکل گرفت؟ آیا منظور خردِ جمعی بود که همون مگسها (تماشاچیها) باشن؟ بازم ارتباطشون رو با این دو کاراکتر و آتنا نفهمیدم. بهتر نبود از (مویرای)سه دختر زئوس و تمیس یعنی “الهگان سرنوشت و تقدیرِ اجتنابناپذیر” استفاده میشد؟ [نماد این که هیچ گریزی از تقدیر نیست.]
پ.ن چهارم: تا جایی که من مطالعه کردم عنکبوت نماد آراخنه هست. یکی از اساطیر زن یونانی که آتنا پس از مسابقه بافندگی، آراخنه رو به عنکبوت تبدیل کرد. چرا باید از آتنا اسم برده بشه و به جای جغد (که نماد آتنا هست) از عنکبوت (که نماد آراخنه هست) استفاده بشه؟ مگر اینکه فرض کنم حرکات کاراکتر زن در بعضی صحنهها هیچ ربطی به حرکات عنکبوت نداشت و صحنهی اجرا هم تار عنکبوت نبود بلکه پشهبند بود.