دیدمت آمده در خواب و دعوا داری
بی سر و ته جدلی هست که با ما داری
حق به جانب غضب آلود به اوقاتی تلخ
حکم حبس دل من را تو به امضا داری
من چنان قبل شدم مات و مبهوت شما
تو چرا میل فلک کردنم از پا داری
چون سر زلف تو پیچیده بهم اوضاعم
زآن میان مثل گذشته چه معما داری
مانده انگشت به لب کرده فلک را حیران
سر
... دیدن ادامه ››
و سری که تو با عالم بالا داری
در تماشای تو افتاد کلاه از سر من
آنقدر ترکه قد و قامت رعنا داری
حیف باشد که نخندی و دریغش داری
ای که لب قندی و دندان مطلا داری
من ندانم که تو جنی ملکی یا انسان
هرچه هستی به میان دلمان جا داری
مجتبی حیدری🌹