تئاتر «ساکورای کاغذی» قصهی از دست دادن و تلاش برای فراموش کردن گذشته بود، اما بهجای اینکه بتونه بیننده رو عمیقاً درگیر کنه، بیشتر شبیه یه پکیج از شعارهای آماده بود که انگار هدفش فقط انتقال پیام بوده، نه ایجاد حس.
یکی از مشکلات بزرگ نمایش این بود که نمیتونست اون حس واقعی و زنده رو به تماشاگر منتقل کنه. تو خیلی از صحنهها، بهجای اینکه بازیگرا با اجراشون حس رو زنده کنن، از موسیقی استفاده کرده بودن تا تأثیر بیشتری بذارن. موسیقی خوب بود، ولی انگار که داشت جای خالی یه بازی قوی رو پر میکرد. این در حالیه که تأثیرگذاری باید از خود بازی و نگاه و حرکات بازیگرا بیاد، نه اینکه موسیقی بار اصلی رو به دوش بکشه.
عنوان نمایش، «ساکورای کاغذی»، شاید بهترین نماد برای فضای کلی داستان باشه. درخت ساکورا تو فرهنگ ژاپنی نماد زیبایی گذرا و کوتاه مدته، و وقتی بهش صفت «کاغذی» اضافه میشه، انگار این حس شکنندگی و موقتی بودن بیشتر هم میشه. درست مثل خاطرات شخصیت اصلی که با وجود زیباییشون، نه موندگار هستن و نه واقعی.
صحنههای رویاپردازی و مواجهه با خاطرات گذشته هم پتانسیل زیادی داشتن که مخاطب رو توی حس فرو ببرن، اما انگار یه چیزی کم بود. شاید مشکل این
... دیدن ادامه ››
بود که نمایش زیادی روی مفهوم تمرکز کرده بود و کمتر به جزییات و عمق داستان پرداخته بود.
در نهایت، «ساکورای کاغذی» حرفهای ارزشمندی برای گفتن داشت، اما نتونست اونها رو طوری بیان کنه که تأثیر عمیق و ماندگاری بذاره. با این حال، اگر به موضوعاتی مثل کنار اومدن با گذشته یا شروع دوباره علاقه داشته باشید، دیدنش میتونه جالب باشه؛ حتی اگر فقط باعث بشه برای چند لحظه به این مسائل فکر کنید
خداقوت خسته نباشید