در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سارا نوید درباره نمایش مَلَنگیات: نظر/یادداشت خانم سهیلا حبشی درباره‌ی نمایش ملنگیات (ایشون تیوال نداشتن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:36:09
نظر/یادداشت خانم سهیلا حبشی درباره‌ی نمایش ملنگیات (ایشون تیوال نداشتند و دوست داشتند نظرشون رو برامون بفرستند و ما خودمون ثبت کنیم)

⛔️⛔️⛔️توجه : اسپویل کل داستان ⛔️⛔️⛔️
.
.
.
.
.
.
.


در این داستان موضوعاتی مانند انتقام، عشق، قدرت، خیانت، و قتل حضور دارند و نمی دانم چرا مرا به یاد داستان ادیپ می اندازد و ... دیدن ادامه ›› آیا نویسنده همچین چیزی در ذهن ناخودآگاهش داشته و بعد متن را نوشته یا نه.
حال به بررسی کوتاه هر کدام از نقش ها می پردازم.
در داستان نقش سرخینه که به ذهنم برجسته بود که به پادشاه وفادار نیست و عاشق ویرزک است الیته نوع گریم و لباس با رنگ قرمز بی تاثیر در این ملکه ذهن شدن نیست. این دوگانگی در رفتار سرخینه که از طرفی طالب قدرت پادشاه و انتقام از او و از طرفی طالب عشق واقعی از طرف ویرزک است نیز خود جالب توجه است. او که بر اثر کنترل شدید مادری انتقام جو که همسرش را از دست داده در چرخه انتقام و خشونت گیر کرده و تسلیم این چرخه شد حتی به قیمت از دست دادن آنچه واقعا دوست داشت، چیزی جز نابودی خودش و عواطفش( با مرگ بالاجبار ویزرک) برایش حاصل نشده. او هم ابزار انتقام است هم قربانی. اگر عشق او قوی‌تر می بود و مانع مرگ ویرزک می شد شاید از این انتقال بین نسلی و تکرار خشونت و عواطف سرکوب شده با کمک انسانیت جلوگیری می شد.
نقش پادشاه که در همه دوران ها افرادی هستند که می خواهند تاج و تخت خود را حفظ کنند و برای آن به هر کاری دست می زنند، نشان دهنده تخریب ارزش‌های های انسانی به کمک قدرت بی رحم است که جادوگر تلاش می کند این قدرت را به چالش بکشد ولی او هم در چرخه خشونتی افتاده که پادشاه شروع کرده است.
نقش جادوگر که اجازه داده بود که انتقام تمام وجودش را در برگیرد و حتی دختر خودش را هم ابزاری برای پیشبرد هدفش قرار داد نیز قابل تامل است که کسی که اجازه می دهد که خشم و کینه های گذشته بر او چیره شود، قسمت هایی از وجودش شامل انسانیت را به بخش تاریکی از وجودش می سپارد که دسترسی به آن برایش با این حجم از درگیری ذهنی خشمگینانه وجود نخواهد داشت. همانطور که در انتهای داستان دخترش را برای عشق به ویرزک که یک روند طبیعی در دنیای انسانی است، ملامت می کند و از مسیر طبیعی زندگی اش باز داشت و به سمت نابودی سوق داد .
نقش ویرزک برایم تداعی کننده یک عشق و عاطفه ای بود که نه در قدرت پادشاه وجود داشت و نه در سلطه گری مادر. عشقی که نماینده امنیت، آزادی، انسانیت، وفاداری و خلوص می باشد. ویرزک وفادار به مرجع قدرت بود که حتی آن طلسمی را که جادوگر نوشته بود را هم باز نکرد تا بتواند این قسمت از وجود خود را که قابل اعتماد بودن هست را به رخ بکشد و همین در دل سرخینه نگاشته شده که در انتها برای از بین بردن یک انسان عاشق و بدون کینه، عذاب وجدان داشت و ناراحت از نرسیدن به او بود چون به نطر می رسد تنها کسی که سرخینه را به خاطر خودش می خواست همین ویرزک بود.
تداعی عقده ادیپ در این داستان یعنی پرداختن به تعارصات بین قدرت، عشق و انتقام است که در بازتابی از نیاز به عشق و پذیرش( در رابطه بین سرخینه و ویزرک)، ترس از قدرت( در رابطه با سلطه گری پادشاه و انتقام مادر جادوگر) و ناتوانی در فردیت و رهایی( در رابطه قتل ویرزک و نابودی عشق) نمایان می شود.
انگار این داستان نمودی است از زندگی روزمره انسانی در غالب روابط انسانی و غیر انسانی در گدشته های دور که روایت شده است.

این برداشت من بوده از این داستان و امیدوارم موفق باشید.