در حــال و هــوای ِ مَـــن .
▪️ غوطه ور در نُت های پیانوی کریس اسنلینگ
به خود می اندیشم
به من
به بودن
به «مَن» هایی که بارها خواسته یا ناخواسته سرکوب کرده ام.
برای «مَن» این ضمیر لاینفک از بودن ام.
به راستی چندین هزار بار نادیده
... دیدن ادامه ››
اش گرفتم؟
برای مَن که محکوم است به زندگی و آشوب جهان نیز نجات اش نمیدهد...
مَن را به یاد بیاور
و صدای اش کن
به نام خودت
که مَن پژواکی از نام تو است
صدای اش که میکنی
بهمنی درون ات آغاز میشود
زیبا
زیبا
زیبا
... .
▪️ فهم زندگی و خوشبختی درونی در هنر پروراندن این «مَن» است که هویت مان را شکل میدهد.
اگر زندگی ارزشی داشته باشد، این ارزش باید در همین روند تعالی
«مَن» نهفته باشد نه در نتیجه نهایی آن، چراکه نتیجه نهایی مرگ است و تجزیه شدن عناصری که این موجود پیچیده و ذیشعور را به وجود آورده است.
▪️ شاید کامل ترین نبودید... اما برای کسی چون من که با خط کشی های بسیار در نقطه ی امن اش زیست میکند، بارها گریبان ام را در پنجه های خود میگرفتید و از روی سکوی تماشاگر به زیر پروژکتورها رها میکردید . . .
وقتی از تمام مسیر لذت برده ام دیگر چه فرقی میکند پایان چگونه باشد
من در هر لحظه اش به خویشتن خویش فکر کردم و آن روزنهای که کامو در مورد اش نوشته بود را یافتم:
"در اعماق نفرتِ درون ام، عشقی بیپایان وجود دارد.
من متوجه شده ام که در انتهای گریه ی درون ام، لبخندی بیمانند وجود دارد.
در پیچیدهترین آشوبهای درون ام، آرامشی عمیق.
متوجه شده ام که در اعماقِ زمستانِ درون ام ، تابستانی دلپذیز وجود دارد.
و اینها به من شادی میدهند و به همین دلیل است که برای ام مهم نیست دنیا با بیرحمی بر من فشار بیاورد زیرا که در درون ام چیزی قویتر با آن مقابله میکند."
«مَن» عزیز تو هشتاد و پنج دقیقه مکث قابل تامل و دوست داشتنی ام در زمهریر این روزها بودی.
▪️ نمایش «من» برای همه ی کسانی است که به معنای زندگیشان فکر میکنند و گاهی از خودشان میپرسند: من چطور این آدمی شدهام که هستم.