من ماهی سیاه صمد بودم؛
ماهی سیاه کوچکی کز برای کشف کشور دریا تن به آب زده.
مشعلی از جنس آگاهی و شعور در دست؛
می گریختم از تنگنا های بی عبور...
چون قهرمان خلق بر دوش همت امواج؛می تاختم به پیش؛
وز راه خویش توبه نکردم،حتی به اجبار ضربه ی شلاق آبشار...
من همراه موج ها می خواندم سرود رفتن را؛
و باز رفتن،رفتن...هزار بار....
من از کنار انبوه ماهیانی گذشتم؛که در زاغه های پر لجن،
بر مرگ
... دیدن ادامه ››
خویش رنگ دروغی ز زندگی زدند...
بر لب هزار نغمه آزادی،بر پا هزار حلقه زنجیر بندگی...
من از کوره راه های بی عبور برای کشف کشور دریا گریختم...
**تقدیم به همه عزیزان و تبریک به مناسبت بازگشایی این سایت ارزشمند**