بازی را بکش ساختهی محمدابراهیم عزیزی یک سونوگرافی معیوب از فساد در فوتبالِ زخمی کشور است که راهی جز ترحمبرانگیزی برای دیده شدن ندارد. فهمِ درام از یک واقعهی دراماتیک با درکِ دراماتیک از یک حادثه متفاوت است. با همین فرمان وقتی سینما به عنوان یک سوژه به یک واقعهی دراماتیک نگاه میکند، بسیاری از قراردادهای منطقی خود را از دست میدهد. در این فیلم مرگِ تراژیک موسی، محسن کیایی، هیچ ربطی به مرگِ مشکوک برادرش، مسعود، پیدا نمیکند و تنها این وسط مولفههایی بزرگ شدهاند که نمونهی بزرگتر و البته اگزوتیک شدهی آن را در «علفزار» کاظم دانشی و «بیبدن» مرتضی علیزاده دیدهایم و بارها یک جریانِ پلیسی به فکتهایی از قانون ربط داده شده که هیچ ارتباطِ نسبیای با هم دیگر ندارند. ما در این فیلم بازیِ به مراتب ضعیفی از هدی زینالعابدین میبینیم و همچنان پوریا رحیمی سام مضنونی است که آخر و عاقبتش در درام نامشخص خواهد ماند و صرفاً جهتِ افزایشِ احساسات بیننده وارد کار میشود. هنگامی که یک ایدهی رئال در دستانِ کارگردان قرار دارد، اولین فرضِ مخاطب این است که: باید روندِ تعریفِ قصه نیز رئالزده باشد. یعنی دوربین روی دست، بازیهای اگزوتیکِ احساسی و نه حسی، میزانسن طبیعت و...
متن کامل را در فارس تعاملی بخوانید.
https://farsnews.ir/alirafieivardanjani/1738788202647577262