عجیب ولی واقعی :
من حجت بقایی در خواب با پرنده ام درددل کردم، در واقعیت مُرد .
دیروز جمعه اتفاق عجیبی برایم افتاد که شدیدا شوکه ام کرد و من متوجه پیام نشده ام.
راستش این چند روز به دلیل مفاسد مالی که آخر سال صورت می گیرد ، حال مساعدی ندارم، چون می دانم ولی کاری نباید کنم، تا خدایی ناکرده به کسی بر نخورد.بگذریم،
پریشب خواب دیدم که پرنده مان آمده در اتاقم و مرا صدا می کند، گفتم، الآن حس صحبت ندارم فردا با هم حرف می زنیم. ولی پرنده ام اصرار کرد و من شروع کردم به درد دل،
تا صبح برایش درد دل کردم، از اداره تا فعالیتهای اجتماعی ام و مشکلات را گفتم ...
دیگر پرنده را ندیدم، راستش اصلا فراموشم شد. عصر جمعه، از کنارش رد شدم، به اهل خانه عصر بخیر گفتم و رفتم که دراز بکشم، بعد از دو یا سه دقیقه
... دیدن ادامه ››
صدای پسرم آمد که بابا پرنده مُردِه ، بلند شدم و دیدم مرده.
نگاهش که کردم، یاد خوابم افتادم، متعجب مانده بودم .
آیا مرا که دیده از ناراحتی سکته کرده .
من که اصلا با این پرنده حرف نمی زدم. مگر آن خواب طولانی .
یا نه همزمانی جالبی اتفاقی افتاده.
هر چی هست ، پیامی دارد که من نمی دانم . . .
من دیگر حتی با حیوانات هم نباید درد دل کنم.
روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه