دیشب سهشنبه ۱۴ اسفند، به تماشای «ایرج، زهره، منوچهر» نشستم.
عاشقانهای از ایرج میرزا، که کلیشهها را در هم نوردید. دختر اشرافی، عاشق فرمانده
... دیدن ادامه ››
لشکری میشود و دلربایی میکند.
شاید به نظر، جای موسیقی سنتی ایرانی خالی بود ولی استفاده از موسیقی جنوبی، به این ساختار شکن بودن کمک بسیار کرد. دم گروه آوای موج گرم.
آخرین باری که اینقدر به وجد اومدم و بیوقفه تشویق کردم، بعد از تماشای پروتئوس بود. واقعا گل کاشتید.
یه تئاتر همه چی تموم. از نور و صدا گرفته تا تسلط بازیگرا، استفاده از عوامل و شرایط محیطی، بداهه بازی و شوخیهای به روز و مدرن. جسارت کارگردان در باز نگه داشتن پایان داستان و دست نبردن در اثر ستودنی بود. چقدر لباسا فوق العاده بود!!
لباس زهره نور رو بازتاب میکرد و چشم تماشاچیها رو اذیت میکرد. میشه یکم کدرش کرد فک کنم؟ تنها ایرادی که تونستم بگیرم این بود :))) <3
با وجود انحرافات زیاد در آثار ایرج میرزا، این اثر طوری طراحی و تدوین شد که مخاطب تئاتر رو که از شوخیهای سبک و سینمایی بیزار هست رو ارضا کنه. معنا و مفهوم حول عاشقی بود.
به نظرت عاشق موندن ارزشمنده یا وصال با معشوق؟