گاهی وقت ها یک چیزهایی هست مثل یک نمایشنامه ، مثل یک دیالوگ ، مثل یک بازی که تا وقتی از سالن بیرون می آیی و شب سرت را روی بالشت می گذاری درگیرت می کند و تو را پرت می کند میان تاریخ و آدم هایی که فراموش کرده ایم . . .
یکشنبه گذشته این نمایش رو دیدم و حالا فقط به این فکر می کنم که . . . اصلا نمی شود گفت . کاش واقعا می توانستم حس درونی ام را بازگو کنم .
فقط این نمایش را ببینید .
همین !