سلام و خسته نباشید به همه گروه
در نمایش «باکارا»، نوستالژی فقط یک پسزمینهٔ تزیینی نیست؛ ساختار دراماتیک نمایش عمداً روی حافظهٔ جمعی ما از سینمای فارسی و لحن ملودرامهای پیشانقلابی بنا شده است. این تمهید باعث میشود اثر با آنکه در ظاهر به گذشته چشم دوخته، در عمق با امروز حرف بزند؛ یعنی نوستالژی در اینجا تبدیل به ابزاری برای نقد، فاصلهگذاری و بازگویی یک احساس گمشده میشود.
بازی حسین میرزاییان مثل همیشه نقطهٔ اتصال جهان احساس و جهان نمایش است. او ضمن تقلید مستقیم از تیپهای فیلمفارسی، «حس» آن دوران را هم میگیرد؛ همان اغراق کنترلشده، و نوعی صداقت خام که بازیگران قدیم در لحظههای عاطفی داشتند. حاصلِ این رویکرد، بازیای است که نه به دام کاریکاتور میافتد و نه در رئالیسم خشک امروز حل میشود؛ بلکه در مرز میان واقعیت و خاطره حرکت میکند.
«باکارا» از این نظر موفق است که بهجای بازتولید کلیشهها، با آنها گفتوگو میکند؛ صحنههایی دارد که عمداً یادآور رقصها، دیالوگهای عاشقانه
... دیدن ادامه ››
یا موقعیتهای قهرمانمحور سینمای فارسیاند، اما کارکردشان فقط تداعی نیست—تعلیق و گاهی طنز تلخی ایجاد میکنند که نمایش را از دام سانتیمانتالیسم نجات میدهد.
اگر ایرادی باشد، شاید در وفاداری بیش از حد نمایش به همان ارجاعات آشناست. گاهی حجم ارجاعات نوستالژیک موسیقی آنقدر زیاد میشود که ریتم کنونی قصه زیر سایهٔ خاطرات میرود.
در مجموع، «باکارا» تجربهای است که اگرچه به گذشته ادای احترام میکند، اما در نهایت با امروز تماشاگر حرف میزند؛ و بازی حسین میرزاییان یکی از دلایل اصلی است که این گفتوگو واقعی و زنده از کار درآمده از سوی دیگر بازیگری بهزاد عبدی هم قابل توجه است و نسبت به بازی های قبلی او دیدنی است . با آرزوی بهترین ها