در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فریدون سروش درباره فیلم گذشته - le passé (هنر و تجربه): به نظر من چند نکته که جای تامل بیشتر داشت یکی شخصیت خود سمیر بود که در
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:35:41
به نظر من چند نکته که جای تامل بیشتر داشت یکی شخصیت خود سمیر بود که در صحنه ای به ماری میگه عذر خواهی کردن مثل فراره و راه حل اصلی نیست و نباید اینو به بچه یاد داد اما خودش در بعد از فواد میخواد که از احمد برای دست زدن بدون اجازه به سوغاتی ها عذر بخواد و همینطور به صورت احمد نگاه کنه و توجه به چیزای ظاهری نه عمقی!اما در ادامه در مترو که فواد پیاده نیمشه بعد از جر و بحث با فواد خودش بدون هیچ اجبار یا مستقیم نگاه کردن به صورت و.. از پدرش عذر خواهی میکنه و این به ظاهر معنای درستری نسبت به عذرخواهی ظاهری رو میده.اما 2 صحنه که برای من هنوز کمی مبهمه یکی صحنه ای که فواد روی تخت بالاییه و با احمد میره دست شویی و دوربین برای مدتی روی چراغ روشن دستشویی می میونه و سپس به سراغ مکالمه ماری و سمیر در اتاق ماری میره و در اخر فواد میاد تو؟!خب این وسط یعنی احمد به چه دلیلی باید بچه رو تنها بذاره و یا ...؟ یا در صحنه ای دیگه که احمد داره میره خونه شهریار برای پیدا کردن لوسی چرا با مترو میره؟و چرا مثل قبل از ماشین سمیر استفاده نمیکنه اونم تو این بارون شدید؟درسته که قبل از اون بحث کردن اما این دلیل نیست که مادر و سمیری که قبلش زودتر از همه میخواست بره دنبال لوسی حالا اینقدر لج بشه که ماشین رو نده بخصوص که احمد با توافق با ماری داره میره.به نظر من همه شخصیت ها تا حدی قابل شناختن هستند مثلا میشه فهمید که فواد ادمی ست که روی مساله بیشتر فکر میکنه . عمقی تره و احساسات ظاهری براش اهمیت کمتری داره یا....(بغل نکردن احمد در خداحافظی.کمتر حرف زدن به نسبت زیادی شنیدهها نوع سوالاتی که میپرسه .بحث با ناخواهری درباره برداشتن سوغاتی ها)اما با وجود اینکه این فیلم هم جالبه و هم نکات زیادی داره و واقعا من رو به شخصه چندین بار متعجب کرد(درباره قضاوتهای شتابزده خودم و چیزایی که اصلن در نظر نگرفتم)اما شاید بعلت گستردگی روی مسایل و موضاعات بیشتر و در نتیجه کمبود وقت برای رسیدگی عمقی تر همه اونها به نسبت جدایی ارزش کمتری داشته باشه (سعی داشتم خلاصه اون موضوعاتی که برای خودم جالبتر اومد رو مطرح کنم.اگر در پایان نتونستم روی همه مسایل بدلایل مختلف .دقیقتر و شمرده تر نظرم رو بگم امیدوارم دوستان خرده نگیرند)
وقتی فواد میره دستشویی نگاه احمد میره به چراغ اتاق ماری که روشنه، و از روشن بودن چراغ میفهمه که ماری با سیمره، واسه همین ناراحت میشه و برمیگرده تو اتاق! با مترو رفتنش به خونه شهریار هم واسه من اصلا عجیب نیست، با توجه به اینکه ممکنه شب برنگرده،
و اما در مورد سمیر و البته بقیه کاراکترها، همشون دقیقا این تناقض رو دارن، مثل آدمای واقعی که خودشون به حرفی که میزنن عمل نمیکنن، اولین بار سمیر یه حرف ناراحت کننده میزنه به ماری و بعدش معذرت میخواد و ماری بهش میگه نمیشه هر چی خواستی بگی و بعد معذرت خواهی کنی، و بعد هم سمیر تو صحنه کادو گرفتن این کارو با پسرش تکرار میکنه، یعنی آدما وقتی نوبت خودشون باشه جور دیگه ای دوست دارن مورد فضاوت قرار بگیرن.
فواد که کلا عشق بود.
۳۱ تیر ۱۳۹۲
شاهین باقری: مرسی!
۰۱ مرداد ۱۳۹۲
@ژاله: خواهش!
۰۱ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید