گاهی اون درخت ام
که میکِشه شاخه های سبزشو
تویِ عمق خاک
از هرچه
نور و نسیمِ کناره میگیرم
گاهی سه تار خاک گرفته ی پشت ویترین مغازه ام
که تار تارِ وجودش
در انتظار زخمه ایه
تا یادش بیاد
چه شورهایی که تو دلش داشته
گاهی لحظه
... دیدن ادامه ››
های سنگین آوار شده رویِ سرم رو
چون شاخه ی نحیفی
میون یه ویرونه ی کاهگلی
جولانگاهی برای زندگی می کنم
گاهی بچه ای هستم
که دلخوشِ یه تاب خوردن
تویِ هوای بی خبریِ
8 ساله هستم و این تن
لباس گشادیِ
که به اجبار تنم کردن
گاهی
گاهی
گاهی
و این گاهی ها تمام زندگی منه.