یک شب که مثال هرشبم بودم مست / از کسرت شهوتم برفت عقل زدست
دیدم که زنی فاحشه از دم پر شیخ / میکرد گریز تا نشود خداپرست
هر رهگذری که دید آن معرکه را / ظن برد که شیخ فاحشه را در طلب است
از ذوق خبر داد کنان ، قال کنان / میگفت که این شیخ نیست ، این هول است
بیچاره گنه نکرده شیخ از سر خشم / فریاد کشید جمع بشوید مردم پست
گویم به شما حقیقت عالم را / کین خلقت و خالق از ازل در حوس است
از روز ازل در این جهان را همه کس / از هرچه که بود نیست شد هرچه که هست
از جانور و جمود و جن و پریان / از جام جم و جریده و قدر بدست
هرچیز که دیده در تمنایی هست / در راه وصال مقصدش یک هول است
از رعیت در حسرت
... دیدن ادامه ››
شاهی کردن / از پادشهی که چون بر تخت نشست
آمال مال رعیت خود را کرد / پس نیت هم ندار و دارا هول است
از جمشید که گور میگرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گورش در هول است
از سارق شب که تا ز فردوس شنید / صوفی شد و بر نماز شب قامت بست
فردوس زمین و آخرت را بربود / پس نیت دزد نابکارا هول است
از دختر سرزسر نیازی که بترشید و هنوز / در حسرت خواباندن آب نمک است
از آن پسری که شش سر عایله دارست بروز / وانگه که رسد آخر شب یک عضب است
از راز دل مرد شکسته کوزه ای / آن حسرت عشق نادرش به هر خر است
مجنون که نبود عاشق خیل دختری / کان قد هول است که طالب یک نفر است
از خوشبختی روزگاری که همش / خم می شد ازش برایمان انگل شست
از وقکه بشر بیامد آمدش سوال / این آمدن بی ثمرش بهر چه است!
این رمز و معما نه تو دانی و نه من / پس خالقمان به خلقمان بل حوس است
حال آنکه شما جماعت وارفته / فهمید که هر که هرچه را در هول است
از خالق و خلق آسمان ها هول است / از عاشق و رسم عاشقان ها هول است
از قاتل و قتل بی زبان ها هول است / از حامل و حمل واژگان ها هول است
ناکرده گنه نکرده من را که همی / آن فاحشه از بهر نصیحتم برست
چون خود هولید طالب آن خبرید / این شیخ هزار مدعا را هول است
من کو که مثال هر شبم بودم مست / از کثرت شهوتم برفت عقل زدست
آثار شراب ناب کم کمک برفت / بیدار شدم دوباره از عالم مست
یافتم که خواب دیده ام من همه را / در خواب و خیال من جهانی هول است
زینهار که در فکر خیالم بودم / بشنیدم که صدا : "بایست قلبم بشکست
ای فاحشه ی صاحب آن ماهین روی / این بنده ی بی پدر تورا در حوس است ."
از لای در کوچه همی قایمکی / پی بردم که صدا ازان شیخی هول است
)رسول شفیعی(