مثل آب برای شکلات. این اسم اشاره به نقش آب داره در ساختن هات چاکلت. به واقع این نمایش هم همین نقش رو داشت! نقش آب در شکلات.
ایده های جالبی در این تئاتر موج میزد، از جمله تعارف پیراشکی تند خوشمزه به تماشاگران، لاتاری، نمایش عروسکی، شریک کردن تماشاگران در اجرا، استفاده از بخار و دود، نحوه نشون دادن مرگ، نحوه نشون دادن تجاوز و ... که خلاقیت ذهنی کارگردان رو نشون میده، اما اتصال این ایده ها به هم و به اصل نمایش با دقت و سلیقه کافی انجام نشده بود. نمایش مثل ملغمه ای بود که بعضی جاها واقعا گنگ میشد بطوریکه تماشاگری که نمایشنامه رو نخونده گیج میشد. علیرغم مدت زمان نه چندان طولانی، نمایش یه جاهایی خسته کننده میشد خصوصا از وسط به بعد (البته جایی در نقد رمان اصلی هم خوندم که اون هم اینگونست). اما از این مسائل که بگذریم نقطه قوت برجسته این کار موسیقیشه که ترکیبی از موسیقی لاتین و موسیقی جنوب ایرانه. علاوه بر اون طراحی لباس و نورپردازی رو هم پسندیدم.
راستی این نمایش تا حدودی من رو یاد یرما انداخت. شاید به دلیل حس زنانگی ای که در کار موج میزد و همینطور سبک گفتار بازیگراش که خیلی جاها به جیغ نزدیک میشد. بازی بازیگرا هم انصافا خوب بود. هرچند که رویا نونهالی ضعیف تر از حد تصور من بود (با توجه به بازی های درخشانش در سینما) البته این موضوع شاید به خاطر جنس صدای او باشه. صدای نونهالی به هیچ عنوان تئاتری نیست.
در کل از دیدن این نمایش راضیم خصوصا که موجب دیدار یک دوست عزیز قدیمی هم شد. و شاید بزرگترین حسی که این نمایش تونست در من ایجاد کنه، اشتیاق به خوندن رمان اصلی مثل آب برای شکلاته.