یه وقتی عاشق یکی میشی که نمیشناسیش.یه دفعه تو مترو می بینیش. همین جورری نگاش می کنی. یه هو عاشقش میشی.بعد نا غافل. تو یه ایستگاه دیگه پیاده میشه و میره.تو می مونی و یه دنیا فکر و خیال.
کی بود؟! چی بود؟! کجا میره؟ با کی حرف میزنه؟
یه عشق بی سر انجام.
(دیالوگ حسین یاری:نقش حامد. قلب یخی.قسمت هشت)