شخصن با بخش بزرگی از این نوشته همذات پنداری کردم، و چون به نظرم خیلی ها اینجا همینطور هستند، تصمیم گرفتم مطلب رو به اشتراک بگذارم. :)
"کاش یک فرصتی بود٬ فراغتی٬ وقتی٬ مینشستیم دورهم و از «آدمهای کتبی» حرف میزدیم. از اینکه چه موجوداتی هستند٬ چه میکنند و چه خواستههایی دارند؛ با رسم شکل و نمودار٬ دقیق٬ جزءبهجزء. بعدترش هم اصلا مینشستیم به نقدکردن و ذکر خردهجنایتهایی که در حق بقیه میکنند. اشکالی ندارد٬
... دیدن ادامه ››
سگخور.
من آدم کتبیام. اطرافیانام میدانند. یکعده با آن کنار آمدهاند٬ یکعده همچنان درصدد تغییرم هستند و عده دیگر هم ولام کردهاند به امان خدا. مثال از سه گروه به ترتیب: همسرم٬ مادرم٬ تنیچند از دوستانام (سابق لابد). آدمی مثل من زیاد اهل تلفن حرفزدن نیست چون اصولا پای تلفن حرفی برای گفتن ندارد. هی مکث میکند٬ منتظر میماند طرف مقابل سوال کند و او جواب بدهد. خیلی همت کند وسط حرفهای طرف یک «ایول»٬ «اوه» و «خب» هم میگوید. نه که نخواهد بلد نیست چون موجودی است که میتواند یک مثنوی برای معشوقاش بنویسد اما یک «دوستت دارم» ساده را چهلدقیقه در دهان مزهمزه میکند تا بیرون بدهد. بارها پیش آمده مادرم پای تلفن شرق و غرب را به هم دوخته و تعریف کرده و بعد از نیمساعت با عصبانیت پرسیده من اینهمه برات گفتم٬ تو اصلا حرف نداری بادومتلخ؟! خب نداشتهام واقعا٬ چکار کنم. اما همین آدم که تا توانسته از صبح تلفن جواب دادن را به تاخیر انداخته٬ مثلا نشنیده٬ به پیغامگیر دایورت کرده٬ کافی است کسی ایمیل بزند یا تکستی بفرستد مثل پلنگ در هوا جواب میدهد. صدها شاهد زنده الان میتوانند بیایند و شهادت بدهند.
آدم کتبی از مبدعان اساماس٬ ایمیل و حتی چت ممنون است٬ خاک پایشان است. تمامقد جلویشان بلند میشود که این امکان را دادند که وسیلهی ارتباطیاش از دهان به انگشت تغییر کاربری بدهد. آدم کتبی آدم بلاگ است. حرفهایش را مینویسد. نوت میکند٬ کامنت میگذارد. این آدم همانی است که گاها پناه میبرد به تصویر. یک عکس ساعتها مشغولش میکند٬ به وجدش میآورد. حتی سلیقه عکسیاش هم بیشتر حول و حوش اشیا و مکانهاست تا آدمها. برای همین مثلا استیفن شور را دوست دارد و دو ساعت تمام زل زدن به عکسهای کف زمین و نرده و توالت و حماماش را به جنگل و دشت و دریا ترجیح میدهد.
آدم کتبی همیشه برچسب منزوی بودن خورده؛ هی زدهاند توی سرش که چرا معاشرتش کم است٬ چرا تحویل نمیگیرد٬ چرا فقط با یک سری آدم خاص ِ «اسنوب» ارتباط برقرار میکند. بقیه را نمیدانم اما در مورد خودم همیشه تصورم این بوده که شاید معاشر خوبی نباشم٬ حوصله سرببرم و یا با آدمهای جدید حرف خاصی نداشته باشم و خستهشان کنم. چون بارها پیش آمده کسانی که مرا برای بار اول دیدهاند گفتهاند توی وبلاگ یا فیسبوک پرسروصداتری٬ رمانتیکتری٬ با احساستری. آدم کتبی باید با معاشرش حرف خاصی داشته باشد٬ سوژه مشترک٬ نقاط دوسویه. اگر داشت دوست خوبی است٬ بیمعرفت نیست٬ اسنوب نیست. یک نوشته یا عکس یا خاطره مشترک با یک لیوان چایی خالی٬ میتواند او را برای ساعتها بحث و گپوگفت و قهقهه و جیغ شارژکند.
کاش یک ابزار دقیقی ساخته بشود برای سنجش ما کتبیها. که هرکس وسط دوستیمان بود و شک کرد٬ یک برگهای٬ میلهای چیزی بردارد و بچسباند روی پیشانیمان مثل تبسنج که نشان بدهد این دوخطی که نوشتهایم مثلا روی یخچال یا اول کتاب یا گوشهی روزنامه یا روی آینهی حمام یا اصلا راه دور برویم چرا همین دونقطه یک ستاره٬ منظورمان همان بوسه و بغل و اینها بوده؛ منظورمان همان «دوستت دارم» است٬ «برایم مهم هستید». در شناخت ما خیلی جفا شده به خدا؛ ما کتبیهای بیچاره٬ ما کتبیهای همیشهی تاریخ."
از: وبلاگ کنار کارما