یِ شبِ پاییزیِ بارونی در تهران با تجربه ی دلچسب پروانگی! نشستن به پای نمایش "پروانگی" باز این موضوع رو به ذهنم میاره که یِ اثر هنری خوب در همه ی ابعاد از ایده پردازی تا اجرا حرف واسه گفتن داره. اینگونه آثار، مخاطب رو حتی تا ساعت ها بعد از دیده شدنش همراهی می کنن و در نهایت حسی از شادی در درونش بر می انگیزن. "پروانگی" یِ همچین تجربه ایه.
از لحظه ی اول که متوحه پوستر نمایش و بازی با کلمات پروانگی و روانی میشی تا پرداخت دقیق هر صحنه، دیالوگ ها و بازی متناسب و نسبتا اغراق نشده ی بازیگرا همگی خیلی جالبن. نمایش به بازسازی وضعیت روانی آدم هایی می پردازه که تحت تاثیر جنگ و عواقبش به دنیایی پرتاب شده اند که با جهان واقعی فاصله داره اما همچنان در امتداد آرزوها و اشتیاق های زندگی قبلیشونه. به تعبیری در ی وضعیت پروانگی به سر میبرن بطوری ک زندگی قبلیشون به مانند پیله همچنان در برشون گرفته و نمیتونن روند پروانه شدنو تکمیل کنن. این آدم ها فقط توسط یه نفر به دنیای واقعی وصل میشت در حالی که خود اون فرد هم اسیر دنیای دیگه ایه. پایانش هم از بهترین صحنه های نمایشه جایی که شوق پروانه شدن با تداعی تصویر پرواز هزاران پروانه از عمق صحنه میجوشه از بازیگران عبور میکنه و تماشاچیان و سالن نمایشو در بر میگیره.