محمود خسروپرست
یاد داشتی کوچک برای «بین خودمان باشد»
چقدر دیدن انسانهایی خوش نیت لذت بخش است،کسانی که در کمال زیبایی و وقار افکارشان را روی صحنه،در حضور ما می پرورانند و برای تحت تاثیر قرار دادن ما به جای حیله و ترفند،صرفاً از خضور کاملاً انسانی خود استفاده می کنند. چه دریافت زیبا ، در خور توجه و شادمانه ای از تئاتر است و چه قدر ما به آن نیازمندیم.این جملات نه از آن من که شاید بیش از نیم قرن پیش راینرماریا ریلکه در مواجه با نمایشی از ژاک کوپو به زبان آورده است.اما مقصود نه قیاس مع الفارق کوپو و دشت آرای است و نه هیچ قیاس دیگر،تنها تداعی کوچکی برای بنده است که بارها و بارها چنین جملاتی را در باب هنر نمایش و سنت اجراها و لذت دیدنها شنیده ام.شاید لذت آنجا آغاز می شود که ذهن و دیده هم سو شوند و دانش و دریافت در یک جاده گام بردارند و تو برایت خوانده هایت زنده شوند. مقصود و معنا از دانش این چنین نیست که نگاهم به اجرای«بین خودمان باشد» کلاس درسی است که یا یافته ها را باز می نماید و یا حرفهای تازه می آموزد ـ البته هر اجرا به ذاته کلاسی غنی و سرشار از یافته های نوین است ـ اما می خواهم از لذت بگویم واژه ای که این روزها در مواجه با نمایش های گوناگون برایم جز معنا و حسی الکن نیست و زبانم لال شود اگر خدایی ناکرده خرده ای می گیرم بر آنان که تئاتر را با جلوه گری داریها و حسابهای بانکیشان و رفاقتشان با ستارگان کهکشان راه شیری و یا به رخ کشیدن آنچه در خلوت خویش سواد و دانش می دانند و چه لذتهای ژرف می برند که مردمان خسته هیچ از نمایش ایشان دریافت نکنند؛ اگر چنین ایرادی گرفته ام زبانم لال شود.
اما چه حادثه ای واقع شد بر من که ـ لذت ـ این واژه ی خاک گرفته در سینه ام در آنِ دیدن نمایش «بین خودمان باشد» جنبش آغاز کرد و نوید فرخ داد
... دیدن ادامه ››
که هنوز می شود به نمایش ایران دلبسته بود .باری که این حادثه از آنجا زایش می یابد که کسانی چون : نونا نیسی،شهاب عباسیان،امین یزدانی نژاد،علی خلعتبری،امین موحدی پور، نرگس سعیدی نژاد،شهریار فرد،میثم میرزائی،ساناز باقری،مهرداد ماکویی،صبا ایزدپناه،مینا ملک محمدی،امیرحسین پسندیده،نگین تبرا،فرشته رازقی،دیبا خاتمی و لیلا هاشمی روبه روی تو معصومانه می ایستند و تو را چونان محرم می دانند که لب به سخن می گشایند و سخنانی را می گویند که شاید هرگز در خلوترین لحظه ای برای خود نیز بازگو نکرده باشند؛ و آیا لذتی بالاتر از ارتباط محرمانه میان من تماشاگر و اوی بازیگر هست؟ ـ که دیگر اینجا صداقت است که روایت می شود نه حقه ای که بازی ـ باری که نقصان و نیکی بسیار دارد این اجرا اما من از تبار نقادان نیستم و نیک تر می دانم که هیچ نگویم و آنچه گفتنی ست را به نقادان نازنین واگذارم.
اما خلاصه ی این کرور گزافه ام تجربه ای انسانی ست که نامش را وسوسه ی تلخ و شیرین می گذارم.من نمی دانم از آنچه فارس باقری و آروند دشت آرای کوشیده اند تا چه چیزها ببینیم و بدانیم و دریافت کنیم اما تجربه ی خویش را بازگو می کنم تجربه ای که برای نخستین بار برای بنده در مواجه با نمایشی صورت گرفته است و آن اینچنین است که بعد از اتمام اجرا حتی لخظه ای نخواستم بدان فکر کنم و با چیزی را در خاطرم نگاه دارم چرا که هرچه بود در لحظه زائیده می شد و چه تلخ بود برای من که کرور وسوسه هایم را نمی توانستم پاسخ دهم ،وسوسه ی سخن گفتن ،وسوسه ی ایستادن میان آن معصومان و گفتن و گفتن و گفتن، و تجربه ی تعهدی غریب که هرکه می پرسد اجرا چگونه بود یادم می آید که باید بین خودمان باشد و من اکنون از این واقعه خرسندم که خودی هستم میان نقطه ویرگولیها یی که رازهای یکدیگر را می دانیم و قرار است که بین خودمان باشد.
و در آخر سپاس فراوانی را نثار فارس باقری و آروند دشت آرای نازنین می کنم که کمر همت بسته اند که زیستن اجتماعی این روزهای ما که شاید به هرچه جز زیستن شبیه باشد؛ سنت سکوتش را بمیراند و گفتگو آغاز شود.
با امید و اطمینان
با محبت و مهر
[ محمود خسروپرست]
[بیست و چهار/دی/هزار و سیصد و نود ودو]