اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین ،خسته ام
دریا را تا میکنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم.
نوار را که برگردانند
خروس میخواند!
از توی کمد هم شده پیدایم کن!
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
"خب،
نقشت این بود"
از: گروس عبدالملکیان