در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رهام: نمایشنامه: من دیشب به قتل رسیدم نوشته: رهام اطمینان پرده پنجم:
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:57:11
نمایشنامه:
من دیشب به قتل رسیدم
نوشته:
رهام اطمینان

پرده پنجم:
(صحنه روشن می‌شود.)
(مرد روی کاناپه‌ای در مطب دکتر دراز کشیده صحنه به شکلی درست شده که تماشاگر خود را جای دکتر روانشناس تصور کند.)
- چرا می‌خوای ذهن منو ... دیدن ادامه ›› عوض کنی دکتر؟ من از همینی که هستم راضیم! گیرم که شبا یه کم کابوس ببینم اونم همه می‌بینن. خود تو دکتر هرشب راحت می‌خوابی؟ ناخودآگاه ذهنت هیچ وقت اذیتت نمی‌کنه؟ خودت از هیچی نمی‌ترسی؟ اصلا از کجا اینقدر مطمئن هستی من مجنونم و تو عاقل؟ تو هیچ وقت رنج بودن رو روی شونه‌هات حس کردی؟ نشستی و از روی کتابات می‌خوای روان من رو پالوده کنی. فکر می‌کنی من نمی‌فهمم گرایشاتم از کجا شرچشمه می‌گیرن؟ دقیقا از همونجایی که مال تو سرچشمه می‌گیرن. اگه خیلی خوب کارتو بلدی بجای اینکه بیای مغز منو ریست کنی بیا و اونجاهایی رو که من ازت می‌خوام عوض کن. قدیم دیوونه‌ها رو شکنجه می‌کردن آخه فکر می‌کردن یه روح خبیث رگ و پی‌شون رو از‌آن خودش کرده. این روزها وضع خیلی عوض نشده حالا یه پرستار خیلی سانتی‌مانتال می‌آد بالای سرت و با یه آمپول همچین بی‌حست می‌کنه که هرچی حس از دیدنش بهت دست داده بود رو خیس می‌کنی تو شلوارت. این شکنجه نیست؟ بدی شما دکترها اینه که سلامت ذهن و تن رو خودتون تعیین می‌کنید اون هم با معیارهای بیولوژیکی. شما به مفهوم کلمات دقت نمی‌کنید کلمات همون چیزی هستند که ذهن رو می‌سازند. وقتی می‌گی درد چه چیزی در ذهنت روشن می‌شه؟ یه چاقوی زنگ زده که روی پوست کشیده می‌شه؟ یه تصادف مرگبار؟ پرت شدن از یه برج پنجاه طبقه؟ ولی برای من درد اون زمانی هست که لذت نبرم. حتی اگه لذتم دردناک باشه توی ذهنم مفهوم درد شکل نمی‌گیره. برای من مفهوم خوشی و درد خیلی به هم نزدیکن. تا زمانی که درد نکشی نمی‌تونی لذت ببری. من به این جمله خیلی اعتقاد دارم. شاید تو خیلی از مکاتب فکری این جمله رو به معانی مختلف خیلی استفاده کنن. خود شما هم وقتی از چاقوی جراحی استفاده می‌کنین از همین مفهوم برای بیمار بیچاره‌ای که قراره شکمشو پاره کنین بهره می‌گیرین. اما وقتی من می‌خوام از این مفهوم استفاده کنم بیمار ذهنی لقب می‌گیرم. من برای رها شدن از کابوس‌ها و رنج‌های ذهنی خودم به تحمل درد پناه می‌برم. برای خودم اونقدر درد رو زیاد می‌کنم که درد اصلیم از یادم بره اونوقته که لذت سراغم می‌آد. من معتاد به درد کشیدنم. می‌دونی بالاترین درد چیه دکتر؟
baharinbahar، sara safari و سارا تهرانی این را دوست دارند
بعضی از بخشها خوب بود، بعضی دیگه انکار تکراری یا ashna بود../لاتکس هم به نظرم ضرورت نداشت. مرسی و پیروزباشید.
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
بعضی از بخشها خوب بود، بعضی دیگه انکار تکراری یا ashna بود../لاتکس هم به نظرم ضرورت نداشت. مرسی و پیروزباشید.
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
@زهرا: مفهوم تکراری را که بیان کردید کاملا درست است که گاهی عامدانه و گاهی هم ناخودآگاه در متن آمده اما منظورتان از آشنا را متوجه نشدم شاید می‌خواستید بگویید کپی از متن دیگری بوده اما بهتان اطمینان می‌دهم تمام متن ساخته ذهن منه و اگر هم چنین چیزی وجود داشته کاملا اتفاقی بوده است. لاتکس در ذهن من نشانه‌ای از مسخ شدگی و در قالب چیزی که شاید از دید ناظر دیگر واقعی نباشد فرو رفتن است.
سپاس فراوان از نظری که دادید.
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید