"ــ من سزاوار نبودم.
ــ تو سزاوار بدتری آرش! تو را به رستگاری ات سرزنش می کنند و تو سزاواری.
چرا از دشت نبرد به سینه ی کوه نگریختی؟
چرا در هنگامه آشوب جان به دشنه ای نسپردی؟
چرا به ریسمان دشمن پذیره نرفتی؟
چرا نزدیک تنگ چشمان پشت خم نکردی؟
تو سزاواری آرش."