سراغم را بگیر از ناکجاها
بیابانها؛هتل ها،روستاها
از آن روزی که رفتی من نماندم
میان ِ اجتماع ِ آشناها
به انگشتِ اشاره می نوازند
مرا اینجا حتــّــــــی نانواها
پروژکتور دائم روی من بـود
به جای پرده های سینماها
چه دلسوزانه من را دید
... دیدن ادامه ››
می زد
کوچولوگلفروش ِ چارراهها
شکایت از کسی دیگر نمی شد
چه خالی بود صحن ِ پاسگاهها
سفر تعطیلِ تعطیل است انگار
عزادارند اینجا ناخداها
تمام خانه ها از سنگ و چوب است
کجا رفتند پس آجرنماها
خجالت می کشند خوشحال باشند
جوان معشوقه ها و باوفاها
همه دیدند بعد ِ رفتنِ تو
نمادی گشته ام از بی نواها
محلّه جای ماندن نیست وقتی
همه فهمیده اند این ماجراها
کجا رفتی تا من هم بیایم
رها گردم از این ناکجاها...