در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | محسن مظاهری درباره فیلم کلاه قرمزی، نوروز 93: کلاه قرمزی 93- خاطره ی همساده (صبر- بخش اول) مجری: من امروز وقت خوبی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:39:08
کلاه قرمزی 93- خاطره ی همساده (صبر- بخش اول)
مجری: من امروز وقت خوبی دارم تا با شما صحبت بکنم، میخوام درباره ی صبر با شما صحبت بکنم. بعضی از بچه ها صبر ندارن...
همساده: سلام عَلِکُم آقو، احوال شما...
مجری: صبر یعنی...
همساده: خوبی...ها ها ها ها ها
مجری: آقای همساده (با حرص میخنده)
همساده: هاآآآآآآآآآآآآآآآآآ آقو قربونتون برم
مجری: داشتم با بچه ها در مورد صبر صحبت می کردم...
همساده: دیدم، دیدم آقو داری درمورد صبر صحبت می کنی، گفتم بیام دو نکته ای بگیم. آقو ... دیدن ادامه ›› ای صبرُ من تهِ ای چشای شمام دارم می بینم من یه جورایی...اآآآآآآآآآ حس دارم میکنم آآآآآآ ها ها ها ها.... آقو شما داشتی درباره ی صبر صحبت می کِردی...
مجری: آره من میخواستم برای بچه ها صحبت کنم....
همساده: قربون شما برم... مام برای بچه ها صحبت می کنیم؛ ما او وَر در بحر اندیشه غور (قور) می کِردیم، آقو رسیدیم تو ای غُورو به مبحث موسیقی. گفتیم بیایم اینجا دو کلمه درباره ی موسیقی صحبت کنیم، زحمتُ کم کنیم...
مجری: خودِ موسیقی هم یاد گرفتنش صبر می خواد...
همساده: آآآآ ممارست در موسیقی خودش یه جور صبر هَه....آقو؛ این موسیقی در خانواده ی ما یِی چیزِ ریشه داری هَس. اصلاً تو خانواده ی ما همه اهل موسیقی بودن. یه عمه ی بزرگی داشتیم، ای صداش به قدری بد بودا، تَرَکتورو به ذهن انسان متبادر می کِرد، اینُ مأمور کِرده بودن تو کودکی برا ما لالایی بوخونه. آقو ای دوسال برا ما با ای صدای تَرَکتور مانندش لالایی می خوند، مام تو ای دوسالو چش رو هم نذاشتیم...آقو ما یه سال و هشت ماهمون بود، ای دیگه رسماً تَرَکتور شد، آقو مارو کامل شخم زد، مام حاصلخیز بودیم محصولِ خوبی ارائه دادیم...ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها یعنی داغون شدم از دست ای عمه بزرگوهاآآآآ رسماً لهِ له شدم هاهاهاهاها
مجری: خب شما اینجوری که باید گوشتون بد شده باشه؟!!
همساده: نه نه، آقو اتفاقاً، دقیقاً من گوشُم خراب شد، نفرتی از موسیقی در وجودِ مو ریشه گرفت، بر اساسِ همین نفرت هم، ما وقتی در مدرسه ی راهنمایی مشغول به تحصیل بودیم، اینا از ما دعوت به عمل آوُردن که تو گروه موسیقی به اینا بپیوندیم...ما به اینا پیوستیم..آآآآآآ ها ها آآآآآ
مجری: خوبه، این فعالیتهای فرهنگی خوبه...خب
همساده: آقو ما به اینا پیوستیم، خلاصه 6-7 ماه تمرین کِردیم تا روزِ اجرای ما در حیاط مدرسه سرِ صف فرا رسید. مام رفتیم سرِ صف آقو خوندیم، بسیارم اجرای تَرتمیزی دراومد، ای 66تا مُحَصِّلو آقو تشویق می کِردن، ریختنا، تمام اعضای گروه موسیقی، گروه سرودو رو دستا بلند می کِردن پرت می کِردنا آآآآ... از ما تجلیل به عمل آوُردن، آقو مارو چنون پرت کِردن هوا، ما زیاد از زمین فاصله گرفتیم، تو پنکه سقفی گیر کِردیم!!!!!!!! آقو حیاطِ مدرسه م بودا، نَمیدونم پنکه سقفی از کجا یهو پیداش شد؟!؟!؟! پنکه سقفی پَسِ یخه مارو گرفت، مارو پرت کِرد تو حیاط مدرسه بغلی، ما دستمون از سه جا شِکِست آآآآ ها ها ها ها