کاری بسیار زیبا از شهرام ناظری - آوازهای بدون ساز
یک صبح سرد و صاف زمستان بود
در آن اتاق خلوت پر عطر
آرام آمدی و نشستی
چون خیره در نگاه تو گشتم
آهسته چون حباب شکستی
من شرمناک ماندم و آنگاه
گلبرگ نیم خند تو پژمرد
می خواستم بگویم …. اما
آن خواستن درون من افسرد!
دست تو را فشردم و گفتی
«فکرش مکن
... دیدن ادامه ››
که دستم گرم است
شاید تویی که سردی و … » آنگاه
دیدی که مات ماندم رفتی
رفتی و روزها سپری گشت
بی تو گریستم
بی تو گداختم
اینک
من سرد نیستم
اینک
این عشق ضربه خورده ی عاصی
بیزار از آن دو لحظه ی تردید
بیزار از آن دو لحظه ی شک است
ای دور مانده از من
آیا هنوز دست تو گرم است ؟؟
* مفتون امینی
http://uplod.ir/7do32sgu63cc/Avaazhaye_Bedoon_Saaz_Shahram_Nazeri.mp3.htm