کفتار پیر هنوز بر جسدهای کم جان نشسته است
تمام عمر خودش بوده و خودش
در دنیای تنگ شکم
در فضای کثیف مغزش
که بر غریزه پلید حیوانی
می دریده این دریده چشم بی حیا
کفتار پیر
نگران از نسلش
ترسان از گوشتهائی که به یغما نروند
تازیده و تازانده
و امروز
ناتوان از تلافی روزگار با پائی شکسته
و پوستی غلاف استخوان،
... دیدن ادامه ››
بر کرده خود بینا نیست
که چشمانش اولین تاراج روزگار بودند
چه اندامهائی را که با چشمانش درید
ماده کفتار اما
که از روزگار فقط سنگینی جسم پیر کفتار را دید
سنگینی تجاوزی شرمانه به بلندای عمرش
که مجالی نبود برای یک نفس راحت
و حال
ماندهاند بچه کفتار ها که چگونه شکمش را سیر کنند
که پدر هیچ جنبندهای را سالم نگذاشته
ناخنکش بر اندام تمام مادگان این شهر نقش انداخته
ماندهاند بچه کفتار ها که چگونه پدر را ببخشند
عجب از روزگار
که کفتار پیر خود 7 ماده بجای گذاشته است
دست انتقام روزگار
به تعداد روزهای هفته
که او دریده بود
محمود