بنام یزدان پاک
حاله من بد شد شبی . زان حاله من شد خلسه ای
با خیال خلسه رفت آن حالمو شد قصه ای
در میان کهکشانها دیدمش آن قصه را
عالم نادیده را آن شور در هم چیده را
چیدمانش با حساب . گفته هایش در کتاب
خط ب خط آیه ب آیه همچو قرآن الخطاب
آه را در جام خود در خلسه ام نوشی زدم .
خفته ام شاید خدا ؟ بادست بر گوشی زدم
تا زدم بر گوش خود. تابیابم هوش خود. آمد ندا
آن ندا را
... دیدن ادامه ››
بایدت گوشی کنی گرشنیدی جمله بی هوشی کنی
درد دل را وانکرده باخدا خواهشه رب الخلق نوشی کنی
باخودم ترفنده دلها میزدم بر دلم یارب و یاحق میزدم
بر سر هر حق و یا رب گفتنم سجده ها بر پایه ربم میزدم
ناگهان دستی مرا نازی کشید خلسه در آخر به تن نازی کشید
در میان روشناییهای شب دست مولا دست ما را میکشید
گریه کردم سوختم از مهر یار . از چنین عبد و چنین پروردگار
وایه من عالم به سر خاکم کنید این منه بیچاره را خاکم کنید
بار دیگر یادم آمد . درزمینه این خدا با چنان قهری شدم از او جدا
گفتمش مهری نداری بر دلم توبه دیگر من ندارم بر خودم
هر چه کردم من دعا از این دلم . هر چه فریاد خدا سرداده ام
بر من مسکین نکردی یک نظر .. کو نظر حتی نکردی لحظه سر
وای من آغوش خود را بازکرد در میان خاکه پایش ناز کرد
باندایی دلنشین بار دگر. جسمه من سویه خدا پرواز کرد
گفتمش از دل خدا یا رحم کن این منه سیرت سیاه را افع کن
من ندانستم نمیدانم که ای من نفهمیدم گرفتم جبهه ای
باکلام حق شدم از شب جدا آن شبه بنده نوازه عرشیا
صبح نورانی مرا بیدار کرد در دلم قصر غمی بیداد کرد
صوت گوشم چون دلم هوشیار کرد.جمله ی آن شب بدل گفتار کرد
هرکجا درمانده گشتی باز گرد توبه کن از هرچه کردی باز گرد
هر کجا نعمت گرفتی شکر کن . یا که نه نگرفته هم گو شکر کن
نعمتم را شکره تو افزون کند .......حکمتم خسران تو کم سو کند (ح پ)