در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال غلامحسین پهلوان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:54:14
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بنام یزدان پاک

شب و ساقی

شب شد دلم بر آشفت ای شامگاه هستی
ساقی شبم سحر شد ای باده داره مستی
شب با ستاره ها سفت ای پادشاه هستی
ساقی شبم سحر شد . از حامهای مستی
شب بود و آسمان پر از نور های هستی
شب را ستارگانت تا صبح کرده مستی
شب بود و من خرابات ... دیدن ادامه ›› ای باده دار هستی
ساقی مرا تو دادی امکان می پرستی
شب را تو آفریدی ا ی نامدار هستی
ساقی ملایمت کن با باده خوار مستی
شب را به صبح ازتو ای خانه دار هستی
میخانه را تو ساقی ما باده خواره مستی
شب را هزار راهو ما را خدا پرستی
ساقی پیاله پر کن از ما بساز مستی
شب را شمع سوزان ای نور نور هستی
ساقی مراد دل باش پروانه ام ز مستی

تقدیم باعشق ح پ
ساقی مرا تو دادی امکان می پرستی
عالی ممنون
۰۱ شهریور ۱۳۹۳
ممنونم جناب محرابیان شاعر ودوست گرامی
۰۱ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

بیقرارم ساقیا با جام خود یاری بده
با قرار وصل سافی ساقیا جامی بده
پرکن ازمخمورخود آیین جان کامی بده
این قراره آخرم شد ساقیا سافی بده
بلکه میزانم کند جام شهان از وصل یار
آخرین عهدم زاین پیمانه شد جامی بده
جامی از وصل زمین بر آسمان تاپای یار
پله کم کم بر وصال آسمان کاوی بده
در میان شوکت و آرامش این لعل ... دیدن ادامه ›› ناب
مهر خود را با پیاله همچو آن جامی بده
مستو مدهوش از خیالم کن مرا پروردگار
جمله از آن جام خوشنام خداداری بده
جام وصلی که مرا بر سجده اندازد همی
مستمو پروانه وار آن جام خود داری بده
شهرزاد م، محسن قربانی، آرش رضایی و محمدرضا نوپوش این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بنام یزدان پاک

یادمان هست هنوز

یادمان مانده پدر یاده توهم هست هنوز
گرچه خود نیستی و خاطره ات هست هنوز
یاد آن لحظه که هر جا سخنه مردان شد
در سخنهای گران نام تو هم هست هنوز
گرچه من عادت بد داشتمو هست هنوز
بخدا نام تو اینجا سر قلب هست هنوز
بر ... دیدن ادامه ›› مزارت شب جمعه شده این عادتمان
چشممان بر سرراهت نگران هست هنوز
باورم نیست تو رفتی که اگر باور بود
پس چرا دل نگران منتظرت هست هنوز
پرسشه دوستو دشمن همه جا این بوده
بعد از آن مرد مگر مرد دگر هست هنوز

تقدیم بااحترام به (حاج علی انصاری )و تمام پدران سفر کرده روحشان شاد ویادشان گرامی
زیبا بود

وزن مرتب و میزان

ای کاش قافیه بندی رعایت میشد...

موفق باشید
۲۸ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

عشق

بر سایه فکارم نقشی نشست از عشق ..
برداشتم قلم را نقشی زدم ز عاشق

برآسمان کشیدم بالی بزرگ از عشق ..
سیمرغ عاشقان شد پر زد به خانه عشق..

دل را روانه کردم پر دادمش به آن عشق ..
بر جای جای گیتی پرواز ... دیدن ادامه ›› کرده با عشق ...

بر بام خانه یار جایی نمانده شاید ..
از بس نشسته ام من با دسته ای شقایق ..

اما چنان دلم هست غمگین و زار از عشق ..
گویی سخن ورم من اینست جرم عاشق ..

از بس نوشته ام من گویا ست این حقایق ...
او هم نوشته شاید مجنونی است و عاشق ..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

تنها مانده ایم

گرچه هست آبادیو دشتی پر از گلهای خوش
بو کنان حس میکنم خشک و کمی جا مانده ایم
در بیابانی وسیع بی آب بی کس مانده ایم
جمع یاران هست وما بی یارعطشان مانده ایم
با همه نعمت که داده خالقم بر خلق خویش
گوییا قحطی زده بیمار و بی جان مانده ایم
دولتی هستو زمامش ... دیدن ادامه ›› می شده بردست دوست
میزند جام خودش با جام خود وا مانده ایم
جام خالی خسته اما از صفی جا مانده ایم؟
من نمیدانم چرا ؟ اینگونه ما وا مانده ایم
یاد آن دوران خوش بی دغدغه خوش بال وپر
گوییا پر کنده ایم غافل ز دوران مانده ایم
حضرت والا مقام ای دوستان ای رهگذر
ما به جمعی دوره هم هستیم وتنها مانده ایم
گرچه مجموعا کمی احوالمان با غم خوش است
بی گمان بادرد خود ناخوش شده خوش مانده ایم
گرچه تدبیر شهان جنگ است با ظلم وستم
ما نشسته مشت محکم با گره ها مانده ایم
...............................................................
دوستان دولتی منظور پولیست که در بانکها بصورت کلان وام میدهند وپس نمی آید وحضرت والا مقام همان دوستانی هستند که وام کلان میگیرند وپس نمیدهند (ح پ)
شبنم، رضا میم، احمد قهرمانی، آرزو نوری و نوبهاری این را امتیاز داده‌اند
گرچه مجموعا کمی احوالمان با غم خوش است
بی گمان بادرد خود ناخوش شده خوش مانده ایم
قشنگه سپاس از شعرهای زیبایتان
۲۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

لاف

غزل خواندم چنان به به مرا گفت که خال من خیال آسمان برد.
شرابی را به صد سالش که خوردم چنان نوشی زدم در قنچه پژمرد.
به بازی من گرفتم ناله کردم دلش سوزی گرفت از ناله ام مرد .
به بازی دادمش خامی که گویا خودش هم خام من شد خامیم برد .
به ناچار از سرودی من به او هم همی او هم که راه چاره ام برد.
که در پایان چونان ... دیدن ادامه ›› کردم خودم را که از نامم گرفت آن شاهیم برد.
به پیش خود گرفتش خود نگاری ندانسته که پرگارم که را برد.
چنان نازو چنان تنازیش بود ..... که ترسیدم خراج خانه ام برد.
ولی نه خرج ما نه خرج خانه .. که گویا آرزو از وادیم برد.
میان دوستانو هم صحبتانش به افکارش فکار ذاکرم برد.
صد افسوسو صدافسوسی دوباره که مهر از این دل سر خورده ام برد.
نه بر من نه بر او چون من که خاری ازین بستان همان یک خاریم برد.
احمد قهرمانی، رضا میم و مصی پورکمالی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

منم ساقی!..نخورده باده مستم .
زدم ساغر که پیمانم شکستم .
نه با مستی به بد مستی نشستم .
نه از میخانه ات جامی شکستم .
به خامی که نهاده پای بر دل ...
منم خامی شدم از تو شکستم..
نگفتم آخرش دل میکند خون .
که از اول خودم را من شکستم .
خیالش خوب و شیرین میزند یار .
منم شیرین زدم صافی. ... دیدن ادامه ›› نشستم .
نه از او از خود میخانه بستم .
که از باقیه این پیمانه مستم .
هنوزم بر سر پیمانم هستم .
اگر صافی زدم خود را شکستم .
من از وصل همان صافی نشستم.
زآن عهدی دوباره با تو بستم .
اگر مسته مرامو تاکت هستم .
چرا که با تو من یکجا نشستم (ح پ)
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
بسیار زیبا بود آقای پهلوان
۳۰ مرداد ۱۳۹۳
سپاس از شما جناب برهانی
۰۱ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک
(درد کشیده)
من غربته تنهایی چشمان ستاره در تیرگی شب که نه در روز بدیدم
من رقص پرنده سر گل تا بگلستان پروانه شدن برسر شمعی رو چشیدم
من سوختن بال وپره عابدو زاهد برشمع رخه شعله سوزانه تو دیدم
سیمرغه هوایی نشدم پر نکشیدم تا وصف دله عاشق مجنونو شنیدم
من سوز دل عاشقو با نایو نیی خوش هنگام سفر کردنم از خانه شنیدم
من سوختمو ساختم اما تو ندیدی من پشت در میکده با ناله چه دیدم
افسوس ندیدیو نمیبینیم هرگز من با خود گل تا به سحر خواب چه دیدم
..تقدیم به گل رویتان (ح پ)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بنام یزدان پاک

طواف

یکی را سیاه و یکی را درشت.... یکی را سفیدو کمی زردو خرد
یکی همچو تاکی خشکیده بار .....یکی را به جامش فکنده بهار
یکی ناله زن آهه از روزگار ....یکی باده زن خوشدل و سازگار
یکی در عجب از خمیر سرشت .... به آن عاجب از برگ سبزی نوشت
یکی از عجب از خلایق ... دیدن ادامه ›› نوشت .....به او هم نوشته ته سرنوشت
سپیدی ب رخسار فرزانه زد .....سیاهی به رخسار میخانه زد
سپیدی به گردش در آمد چو باد ......بچرخیدو بر خانه اش شد طواف
سیاهی که بالاتر از آن نبود ..... شده محضرو مرکز این عبود
در آخر به خواهش شدم وصل یار ......چنان کن که ما هم شویم رستگار
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک

لجبازی نکن (شیطنت با شعر )

برسر راهم نشو سدی بزرگ ..پر شوم طغیان ز این سد بگذرم......
با مرامم شیطنت بازی نکن ...من خودم شیطانبراندازی کنم.......
آسمانها را اگر بشکافی و قعر دریا را کنی صحرای خشک .....!
آسمانی از غزل پر میکنم.. قعر دریا را پر از می میکنم ......
آسمان را با دو خط شعری درشت قطره ای را همچو دریا میکنم
با تمام حوریانو ... دیدن ادامه ›› سوفیان . من ز این می باده ای پرمیکنم ......
شادو میخوش با تمام حوریان . چادری برپاو منزل میکنم .......
از رجز خوانی نترسان بنده را . من خودم راجز به صندوق میکنم .......
هر کجا خطی نوشتم تو ببین . من کجا گوش شهان را میبرم ........
گرچه مقلومه منه گمگشته نیست . من خودم را قاصد او میکنم .....
چون سخن زیبا و کم کم میکند . من خودم همچون شما حض میکنم .......
پس به زیبایی نگر چونکه نکوست . ذاته لجبازی نکن با نشر دوست.......

یک دنیا معذرت از خداوند وهمه اساتید بزرگوار من خاک پایه همتون هستم بنده فقط لجبازی رو با شرح حال خودم توصیف کردم نیت . غرض ومخاطبی ندارد این شعر تاکید کردم دوستان مخاطب ندارد موید و سربلند باشید (ح پ)
احمد قهرمانی، Someone و آرزو نوری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک
امام زمان اانتظار میکشم


واسه نیم نگات انتظار ..میکشم
بذار آرزوهام برآورده شن
تو میبینی ما رو اینه خواهشم
ببینم تو رو باشه دیوونه شم
به مسجد به میخانه عارفان
به محرابه قدیسه جمکران
اگه هر شبه جمعه آقا میام
به امید صبحه ظهورت میام
بیا ... دیدن ادامه ›› جان زهرا امیدم بده
منه نیمه جونو تو جونم بده
بیا یک نظر کن که شاید منم
گناهامو بخشید خدا شست از تنم
بیا مهدیه آله طاها بیا
بیا یا ابا صالح آقا بیا
بیا نور یزدان برویه زمین
بیا حجته آخره این زمین .....
میام پا برهنه غلامت بشم
میام تا به لطفت یه دیوونه شم
میام جان زهرا نجاتم بده
نذاری که دیوونتم عاقل بشم .....(که مجنون مهدی علیه السلام ......بود بهتر از عاقلان والسلام)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

به نام یزدان پاک
غرور

خودم با خودم تا که تنها شدم .... نوشتم ز غر شیر غران شدم
خودم را درون خودم بسته ام ......چنا ن گیجو مبهم که وابسته ام
خودم باخودم قهرو تنها شدم ...... ز این دار فانی معلا شدم
چنان گرم خودخواهی از خود شدم .... که بی شک زمانی خدا هم شدم
خدا بودن از غیب اعلا ی خود ...... کجا بوده ام من کجا میشدم
شبی گیر این وادیه ... دیدن ادامه ›› چن جنون ......شدم از خودم خارجو ناله گون
شکستم بت خود پرستی ز بار ......چه باری به سنگینیه این فکار
به نام یده ایزده مهرگار ...... شدم شاهده لطفه پروردگار
درستی زبندی گرفتم از او....... چنان راحت از بند یک گفتگو
شدم عابدو زاهد از بند یار ...... چنان بند زیبا نبوده فکار....
که فرمود چنان خسته ای بیقرار ..... غرورت نکاود تو را رستگار
پس از آن نیازو کمی گفتگو .......زاین بنده ی خسته ی پیله گو
چنین شد زمن این قصیده روان ......شد اما تو گوشو منم چون زبان
که من راحتم از زبانه شعور .....که اسباب زحمت نشم با غرور
شدم با خودم قهر خودرآشتی .....ندارم غرورو..ز کس پر خاشتی (ح پ)
Someone، احمد قهرمانی و افشین اسکندری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برایم یافته ای آن لاله هارا...شقایقهایه عرش کبریا را
نشان بال پروانه که آمد ...بیاب آن شمع سوزان هما را
کبوترهایه گمنام الهی ...علمداران دشت مهربانی
فدایه مقدم عاشوراییی ....کجا پروانه بودی کربلایی
فدایه طفل عطشان ربابه... بگو دیدی گلویه پاره پاره
بیا ای بلبله شهپر شکسته که از دوری دله مادرگسسته
بیا خاکه کف پایه شهیدان کنم سرمه به چشم خیس وخسته
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشتم بر رخه برگی فتاده.. بروی خاک از خود ژاله داده
نوشتم بر رخش آیین مستی .. بدیدم دردلش میخانه داره
نوشتم مهر عاشق بر رخ یار.. که دیدم لاله ای پژمرده داره
نوشتم از دل سرگشته خود.. بدیدم او که خود سر گشته داره
خزانه بادو پاییزی دوباره.. نوشتم روی برگه پاره پاره
نگاهی تازه کردو با خودش گفت .. دلم آشوب دردی کهنه داره
پشیمان شد دلم آزردو گفتم.. بهاری تازه در راهه. دوباره!
نگاهی با تبسم کردو فرمود .......بهار من شبی در بزم یاره ..(ح پ)

https://www.facebook.com/photo.php?fbid=535467103246822&set=gm.746670325390963&type=1
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک
الا ای ساقیه پیمانه چیده ...... سبو از خمره اسرار چیده .......الا ای مست تر از هر دو عالم ......به مستی عالمی زیبا کشیده .........الا یا رب که از هفت آسمانها ..... که زمزم به ز تاک تاب دیده .......پره انگورو گندم هر چه باشد ......به عمرش خواب زمزم را ندیده ........الا ساقی منه مخموره غافل ...... به میخانه نهادم پای بادل .......... بیا لطف تو برمن در سبو نیست ...... کرم کن می نمیخواهم از او نیست ....... منه بیچاره مخمور شب گرد .......قدح را می نمیخاهم سبو چیست .......من از باده نمیابم خدا را ..... من از دلها نمیخواهم دعا را ....... نظر کن کنج میخانه نشینم ......ببینم مستیه پروانه ها را ............ (تقدیم به تمام حضرات عاشق و خدا جو ) پیشا پیش عید دلهایه آسمانیتان مبارک (ح پ)
زیباست ... (:
۰۷ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نام یزدان پاک
صوبحه یووخون یوخودان آیانمیشام .....گجه ساعت اوچهجن دولانمیشام ......اوقدر ساعته باختیم که نواخ یار گلهجاخ ........گوزلریم غافل اولوب لحظه ده من قوجالمیشام ........صبحه یووخون آیانیب آیینه نین ایششیغینا .......آقاران بیلچکیمه.دویونجا من آقلامیشام ......گجه لر صبحه کیمین آللاها من یالوارمیشام ...... هرگجه بیلچکیمی یار یولونا آقاتمیشام ...... کاش بی آغشام گله بیر لحظه گورم یاریمی من .......... لحظه کم دی دولانام باشینه مین ساعتینن ..........(ح پ)
زهره، آرزو نوری، احمد قهرمانی و نوبهاری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک....
تک شاخه گولین عطری آتدیمدا گالار سلماز ............ گولسه اگه پروانه گولعطری تمام اولماز ........گول عطری اگر سولدی گلخانه دن آیریلماز ........ عطری دولانیب گلسه پروانیه خار اولماز ......گلخانده بیر شاخه گول گر سارالیب سولسا ...... گوللرعطیری گلسه بیر شاخه فنا اولماز ...... دوزدی گولین عمری کم اما گولاب ی واردی ........ گول لر عطری اولسا گلخانه فنا اولماز ........... گل عطره بنا اولسا دنیایه قرار اولماز .......گول عطری اگر گدسه گول ساقه دن آیریلماز .........گول ساقه ده یارپاخدا رنگینده که تای اولماز ......گولدن گوزلی سولماز آیری گوله تای اولماز .... گولسن گوزلیم اما گوللرتایی سن اولما ...... میلچک منه تای اولماز پروانه کلاغ اولماز ........ اوچماخدا کلاغ حتی دنیایه طوفان اولماز ....... گووده دلانا حتی طوفانه سوار اولمازا ....... پروانه کیمین هاردا بیر لحظه طواف اولسا ........ دنیاده طوفانه عشق سالماسا قرار اولماز ........پروانه طواف ایلر جان قابل یار ایلر ......... حببینن اگر یانسا دنیاده طوفان ایلر.......... تقدیم به همه دوستان آذری وعذر خواهی اگر اشکال در متن ردیف وزن یا قافیه دارد باسپاس.. یاد آوری کنید ممنون میشم
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رفته بودم عرش اعلای خدا .....تاک رویا را کشاندم تا هدا ..........پایه هر تسبیح خود خواندم دعا ............عالمم شد عالمی در کبریا ..........پیش خودبا خوابو رویایی جدا .......... ساخته بودم عارفی در عرشیا............خواب من شد قصه در حرف و . بنا ......بر سخن باشد چه حاصل از ریا ............رفته بودم تا که نوری سی کنم .......پله از فرشی به عرشی طی کنم ................خالق ربانیم را بوسه زن ....... بر کف پایش سلام از دل کنم........توبه یارب من کمی رک گفته ام .....شاید از خوابم کمی هم خفته ام ............توبه بر من واجب است با این کلام ...........ربنا الاتوبنا رب الکلام.......خواب من با توبه برحق خواب شد ........ با همان توبه سحر آغاز شد ....ادامه دارد.............
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بنام یزدان پاک
حاله من بد شد شبی . زان حاله من شد خلسه ای
با خیال خلسه رفت آن حالمو شد قصه ای
در میان کهکشانها دیدمش آن قصه را
عالم نادیده را آن شور در هم چیده را
چیدمانش با حساب . گفته هایش در کتاب
خط ب خط آیه ب آیه همچو قرآن الخطاب
آه را در جام خود در خلسه ام نوشی زدم .
خفته ام شاید خدا ؟ بادست بر گوشی زدم
تا زدم بر گوش خود. تابیابم هوش خود. آمد ندا
آن ندا را ... دیدن ادامه ›› بایدت گوشی کنی گرشنیدی جمله بی هوشی کنی
درد دل را وانکرده باخدا خواهشه رب الخلق نوشی کنی
باخودم ترفنده دلها میزدم بر دلم یارب و یاحق میزدم
بر سر هر حق و یا رب گفتنم سجده ها بر پایه ربم میزدم
ناگهان دستی مرا نازی کشید خلسه در آخر به تن نازی کشید
در میان روشناییهای شب دست مولا دست ما را میکشید
گریه کردم سوختم از مهر یار . از چنین عبد و چنین پروردگار
وایه من عالم به سر خاکم کنید این منه بیچاره را خاکم کنید
بار دیگر یادم آمد . درزمینه این خدا با چنان قهری شدم از او جدا
گفتمش مهری نداری بر دلم توبه دیگر من ندارم بر خودم
هر چه کردم من دعا از این دلم . هر چه فریاد خدا سرداده ام
بر من مسکین نکردی یک نظر .. کو نظر حتی نکردی لحظه سر
وای من آغوش خود را بازکرد در میان خاکه پایش ناز کرد
باندایی دلنشین بار دگر. جسمه من سویه خدا پرواز کرد
گفتمش از دل خدا یا رحم کن این منه سیرت سیاه را افع کن
من ندانستم نمیدانم که ای من نفهمیدم گرفتم جبهه ای
باکلام حق شدم از شب جدا آن شبه بنده نوازه عرشیا
صبح نورانی مرا بیدار کرد در دلم قصر غمی بیداد کرد
صوت گوشم چون دلم هوشیار کرد.جمله ی آن شب بدل گفتار کرد
هرکجا درمانده گشتی باز گرد توبه کن از هرچه کردی باز گرد
هر کجا نعمت گرفتی شکر کن . یا که نه نگرفته هم گو شکر کن
نعمتم را شکره تو افزون کند .......حکمتم خسران تو کم سو کند (ح پ)
شعرات فوق العاده قشنگ است.این نوع شعر گفتن رو دوست دارم.من هم شاعرم.امیدوارم ادامه بدی وچاپش کنی.
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
ممنونم بنده حقیر تازه شروع کردم راهنمایی کنید چشم>عشق عروسکی
۰۴ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماخادمه دوستو مدد یار دل هستیم ....افسوس که بیچاره تر حافظ مستیم /// ما باده زنیم از قدح خویش ولیکن .....حافظ زده ی باده و عطار تو هستیم.....بر وادیه استاد نکوهش قلمی هست .. .حکما قلمه دست نویسه توی مستیم....... هر جا سخن شعروطرب گویی ما شد ..آماده و مسرور ازین قافیه هستیم ........دیریست که ما خالق اسرار دل هستیم ........ در انجمن شعر قلمدار تو هستیم .......میخانه بدیدیمو ندیدیم.باور که بابا طاهر خوش قافیه هستیم ......زنهار اگر مست شویمو به می عی خوش .......در سفره آن افضل کاشانی نشستیم ....با باده و لباده اگر تابو تبی نیست .....بنمای سخن تا که بگویم تو که هستی .....با سعدیو با وحشیو با محتشم پیر ......با یک ب یکه قافیه ها خاطره بستیم ......از جام رضی . عارف دیوانه پزیها ........از رستمه فردوسی و افسانه گزیها ...... از بتن غزلهایه خود انوری و اوحدی هستیم...... حمل بر خود ستایی نشه بنده حقیر فقط خواستم چند بیتی رو باتب مزاح بیان کنم عذر خواهی از تمام اساتید در ابیات و شما دوستان ... ادامه دارد(ح پ)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید