نوشتم بر رخه برگی فتاده.. بروی خاک از خود ژاله داده
نوشتم بر رخش آیین مستی .. بدیدم دردلش میخانه داره
نوشتم مهر عاشق بر رخ یار.. که دیدم لاله ای پژمرده داره
نوشتم از دل سرگشته خود.. بدیدم او که خود سر گشته داره
خزانه بادو پاییزی دوباره.. نوشتم روی برگه پاره پاره
نگاهی تازه کردو با خودش گفت .. دلم آشوب دردی کهنه داره
پشیمان شد دلم آزردو گفتم.. بهاری تازه در راهه. دوباره!
نگاهی با تبسم کردو فرمود .......بهار من شبی در بزم یاره ..(ح پ)
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=535467103246822&set=gm.746670325390963&type=1