بنام یزدان پاک
منم ساقی!..نخورده باده مستم .
زدم ساغر که پیمانم شکستم .
نه با مستی به بد مستی نشستم .
نه از میخانه ات جامی شکستم .
به خامی که نهاده پای بر دل ...
منم خامی شدم از تو شکستم..
نگفتم آخرش دل میکند خون .
که از اول خودم را من شکستم .
خیالش خوب و شیرین میزند یار .
منم شیرین زدم صافی.
... دیدن ادامه ››
نشستم .
نه از او از خود میخانه بستم .
که از باقیه این پیمانه مستم .
هنوزم بر سر پیمانم هستم .
اگر صافی زدم خود را شکستم .
من از وصل همان صافی نشستم.
زآن عهدی دوباره با تو بستم .
اگر مسته مرامو تاکت هستم .
چرا که با تو من یکجا نشستم (ح پ)