رفته بودم عرش اعلای خدا .....تاک رویا را کشاندم تا هدا ..........پایه هر تسبیح خود خواندم دعا ............عالمم شد عالمی در کبریا ..........پیش خودبا خوابو رویایی جدا .......... ساخته بودم عارفی در عرشیا............خواب من شد قصه در حرف و . بنا ......بر سخن باشد چه حاصل از ریا ............رفته بودم تا که نوری سی کنم .......پله از فرشی به عرشی طی کنم ................خالق ربانیم را بوسه زن ....... بر کف پایش سلام از دل کنم........توبه یارب من کمی رک گفته ام .....شاید از خوابم کمی هم خفته ام ............توبه بر من واجب است با این کلام ...........ربنا الاتوبنا رب الکلام.......خواب من با توبه برحق خواب شد ........ با همان توبه سحر آغاز شد ....ادامه دارد.............