***
'به مادرم که خرما وجلوا شد"
حنجره شب در انفجار دریدگی
قصور می کرد
ان قدر درماند که پنجره مکدر می نوشت
هیچ دیواری صدایش را نشنید
بالابلند کج قامت
در قدقامت درد
تنش تمام حجم
... دیدن ادامه ››
زمین را تاق می زد
آب در هیبتش لب می گزید
ما لب
سبابه ها یکی یکی
در ریسه های شانه
فاتحه را نشانه می رفتند
آب لب ما لب ...
"مصی"