***
به بن بست می رسی
دست از پا درازتر
بالا ٬ پایین
صدایی شنیده نمی شود
هویتت گم شده بود
که پیدا شدی ٬ انتهای انگشتانت
با کلاف سردر گم چشمانت
زیر آرواره هایت می تپی
و منگنه
... دیدن ادامه ››
می شوی به زندگی
یخواره ها مرگ را پهلو می زنند
صبح را لای انگشتانت می کشی
سرفه های مداوم ساعت بر مدار سرطان
به ثبتت می رساند
در یک قدمی خودت پرسه می زنی
که . . .
"م.پ"