به نام یزدان پاک
غرور
خودم با خودم تا که تنها شدم .... نوشتم ز غر شیر غران شدم
خودم را درون خودم بسته ام ......چنا ن گیجو مبهم که وابسته ام
خودم باخودم قهرو تنها شدم ...... ز این دار فانی معلا شدم
چنان گرم خودخواهی از خود شدم .... که بی شک زمانی خدا هم شدم
خدا بودن از غیب اعلا ی خود ...... کجا بوده ام من کجا میشدم
شبی گیر این وادیه
... دیدن ادامه ››
چن جنون ......شدم از خودم خارجو ناله گون
شکستم بت خود پرستی ز بار ......چه باری به سنگینیه این فکار
به نام یده ایزده مهرگار ...... شدم شاهده لطفه پروردگار
درستی زبندی گرفتم از او....... چنان راحت از بند یک گفتگو
شدم عابدو زاهد از بند یار ...... چنان بند زیبا نبوده فکار....
که فرمود چنان خسته ای بیقرار ..... غرورت نکاود تو را رستگار
پس از آن نیازو کمی گفتگو .......زاین بنده ی خسته ی پیله گو
چنین شد زمن این قصیده روان ......شد اما تو گوشو منم چون زبان
که من راحتم از زبانه شعور .....که اسباب زحمت نشم با غرور
شدم با خودم قهر خودرآشتی .....ندارم غرورو..ز کس پر خاشتی (ح پ)