رضا آشفته (پژوهشگر، منتقد روزنامه نگار) با همراهی پژمان دادخواه (مدرس، پژوهشگر و منتقد تئاتر) و بهمن زارع طلب ( منتقد و پژوهشگر تئاتر)، فریال آذری (پژوهشگر و مدرس زبانهای باستانی) و سپیده اسکندرزاده (منتقد و پژوهشگر تئاتر) در حضور ابراهیم پشتکوهی نویسنده و کارگردان و گروه بازیگران به نقد و بررسی این اثر نمایشی پرداختند.
ابراهیم پشتکوهی: وجوه اشتراک آیین زار با آیین زرتشتیان
ابراهیم پشتکوهی با اشاره به تحقیقات جامعی که غلامحسین ساعدی پیرامون ریشههای آفریقایی این پدیده داشته در خصوص رگ و ریشهی این آیین در فرهنگ کهن ایرانی اظهار داشت: «همانطور که میدانیم زار در فرهنگ آفریقایی وجود دارد و در گذشته بردگان و زنگیان آفریقایی توسط استعمارگران انگلیسی به مستعمراتی چون بندرعباس آورده میشدند. آفریقاییها به دلیل دوری از خانواده، غربت، جدایی از ریشهها و اصل خود و حتی توهم و ترس گاها زارگیری میکردند که این احتمالا ریشههای ابتدایی شکل گیری زار در ایران بوده است. طی تحقیقات شخصیام تبعیدشدگان آفریقایی در برخورد با فرهنگ زرتشتی و ایرانی به غنای زار افزوده و کمک کرده است.»
این هنرمند اهل بندرعباس توضیح داد: «آنچه در خصوص ریشههای این آیین در کشورمان بیان میکنم تنها حاصل تحقیقات، مطالعات و پژوهشهای شخصیام میباشد و ممکن است در رفرنس و مرجعی یافت نشود.»
وی همچنین افزود: «مراسم زار در روز چهارشنبه برگزار میشود. همچنان که آیین زرتشتیان نیز در روز چهارشنبه برپا میشود. خیزران هم که در نمایش بسیار بر آن تاکید میشود که : «بابایبزرگزار، صاحب ۱۷ چوب خیزران است و مکبث تنها صاحب یک چوب خیزران است،»، مرتبهی "بابایبزرگزار" شدن است که این میتواند نمادی باشد از درختی تک ساقه که زرتشت با خود از بهشت به جهان ما میآورد و یا به تعبیری دیگر همان درخت سرو. بزرگان و اهل هوا ملبس به جامههای سپید هستند آنچنان که مغان و مغبچهها سپیدپوش هستند. در آغاز نمایش شاهد "گشتهسوز" یا ظرفی هستیم که در آن مادهای معطر سوخته و محیط نمایش را پُر کرده است دقیقا همین گشتهسوز در مراسم اصلی زیر بینی آنها که زار میگیرند، گرفته میشود که به نوعی به آتشکده و آتشدان زرتشتیان دلالت دارد.
حداقل ۱۱ نماد ایرانی زرتشتی در مراسم زار پیدا کردم که به هیچ عنوان تصادفی نیستند. به این معنا که به شکل تصادفی چهارشنبهها مراسم زار و آیین زرتشتیان برگزار نمیشود، در هر دو آیین، تصادفی جامه سپید به تن نمیکنند و همگی دارای ریشههاییست. همانطور که در اساس واژه "هرمز" نام "اهورمزدا"ست. نکته جالب توجه این است که قُدَمای جزیرهی هرمز، آن را "هور موز" عنوان میکنند. در اوستا شکل قدیمی اهورامزدا، "هورموزدا" نگاشته میشود.»
ابراهیم پشتکوهی: لازمه رشد ملتها، شناخت ریشههای فرهنگیست
پشتکوهی با تاکید بر لزوم شناخت ریشههای این دست آیینها در جایجای کشور، تصریح کرد:« هر ملتی برای رشد مستلزم شناخت ریشههای تاریخ و فرهنگ خود است. امروز شاهد آن هستیم که این دست آیینها در جای جای کشور به باد نسیان سپرده میشود. چرا که ما نه ساختاری برای شناسایی و مطالعه این ریشهها در کشور تدارک دیدهایم و نه عزم و ارادهای برای حفظ آن حتی میل و رغبتی نیز به این مهم نشان نمیدهیم. یک جهانیسازی، یکدستسازی و.... همه خطراتیست که فرهنگها و خرده فرهنگهای ایرانی را تهدید به نابودی میکند. آیین زار حتی از اسلام نیز متاثر شده و در ماههای حرام مسلمین این مراسم برگزار نمیشود. در دیگر ماههای سال بنا به ضرورت و در عید باستانی نوروز در بندرعباس، محلهی سیاهها جشنیست به نام "لیوا" که در این جشن پذیرای افرادی غیر از اهالی "هوا" نیز هستند و همگان میتوانند در این رقص حضور داشتهباشند البته چنانچه رابط و آشنایی نیز داشته باشند. من از ۵سالگی با مراسم زار آشنا شدم و این به اندازهای در من نشست و شکلگرفت تا سرانجام حاصلش در تطبیق با مکبث میوه داد و به بار نشست.»
ابراهیم پشتکوهی: جادو نقطه عزیمت مکبث در بستر زار
کارگردان نمایش مکبثزار در پاسخ به این سوال که چه قرابتی بین مکبث و زار وجود داشت، چرا اثری دیگر از شاهکارهای شکسپیر مورد تطبیق قرار نگرفت، توضیح داد: «جادو! اولین مواجهه مکبث با سه خواهرِ جادوگر و پیشگویی آنهاست، جادو در آیین زار نیز مهمترین مشخصه آن است. به اعتقاد من هر کارگردان برای اجرای یک نمایش ابتدا باید یک کانسپت یا ایدهای در سر داشته باشد، جادو در مراسم زار و خواهران جادوگر نقطه عزیمت ما برای رسیدن به مقصد بود. در فرایند تطبیقسازی به این نتیجه رسیدم که میان عناصر زار با نمایشنامه مکبث چه میزان نزدیکی وجود دارد. چطور که بابای بزرگ زار شدن در این آیین مستلزم مرارتها و مشقتهای فراوان است و خط تقارن آن به وضوح در مکبث و پادشاهی مشاهده میشد. پس تصمیم گرفتم مکبث را در بستر زار شکل دهم.»
ابراهیم پشتکوهی: شر مکبث ذاتینیست و جاهطلبانه است
وی در پاسخ به پرسشی دیگر، الینگی را خارج از تفکرِخلق این اثر دانست و تشریح کرد:««گالین مک کین» در کتاب فلسفه شکسپیر میگوید: شر در مکبث ذاتی نیست. شر مکبث جاهطلبانه است و بهترین نمونه عملگرایی در تاریخ ادبیات نمایشیست درست نقطه مقابل هملت که نمونه گفتوگو و تفکر است. شاید این شر جاهطلبانه بیش از همه مدنظرم بود.
بیش از ۷۰ نوع موسیقی زار وجود دارد و هر کدام به شکل و گونهای خاص سخن میگویند این را خود به چشم دیدم که فردی بدون توانایی خواندن و نوشتن چنانچه "زار" در او حلول میکند، به انگلیسی گفتمان میکند. نکته اینجاست "زاری" وجود دارد با عنوان "کپتان" این زار انگلیسی گفتمان میکند. ما "بادهای" خیر و شر داریم در واقع به نوعی متاثر از همین دستهبندیها مکبث به یکباره با یک قدرت شگرف و نیروی مفرطِ خارج از کنترل مواجه میشود که هرگز آمادگی آن را نداشته چرا که سلسله مراتبِ دانکِ(بابای زار) را طی نکرده است. باز هم ارجاع میدهم به ۴درونمایهای که «کالین مکگین» فیلسوف بریتانیایی در کتاب «فلسفه شکسپیر» برای مکبث عنوان میکند؛ نخست؛ رابطه شخصیت و کنش، دوم تفاوت ظاهر و حقیقت، سوم ماهیت زمان و در آخر قدرت تخیل. در نمایش مکبث زار قدرت تخیل به عنوان عنصر پیشران عمل می کند. وقتی مکبث تخیل میکند که دیگر صاحب ۱۷ خیزران است و بابای بزرگ زار، آنگاه تمامیتخواهی آغاز میشود. نقل است در حکومتهای دیکتاتوری تا ۱۵ دقیقه قبل و بعد ظهور و سقوط همه چیز آرمانیست. در بخشی از نمایش، آنجا که مکبث توسط پارچه بر دوش ابله کشانده میشود، به سخن میآید که؛ (( امروز یا من بادهای موزی را تسخیر میکنم یا آنها مرا نابود میکنند...)) و سپس چنین ادعای بزرگی میکند : ((من زندگی را به مرگ یاد میدهم)). رسیدن به چنین باوری بیتردید سقوطِ حتمی به دنبال خواهد داشت.
"ولادیمیر ناباکوف" شاعر و نویسنده روسی؛ "وقتی تصاویر تبلیغ شده از رهبران در اماکن عمومی بزرگتر از اندازه تمبر پستی شود، خطر دیکتاتوری در آن جامعه حتمی است!"»
رضا آشفته: فرنگیها سبب حفظ تعزیه شدند
در ادامه رضا آشفته منتقد تئاتر پیرامون سبک و گونه نمایش مکبث زار اظهار داشت: «به اعتقاد من سبک این نمایش به پستمدرنیسم نزدیک است. چرا که ما در این اثر با یک متن به پیشینهی ۴۰۰ساله مواجه هستیم در بستر آیینهای نمایشی معاصر و کهن شرق و غرب جهان. مکبث کوتاهترین و خونینترین متن شکسپیر است. تراژدی مکبث بعد از مدهآ مهمترین متن تاریخ ادبیات نمایش جهان است که در آن نقش پررنگ زن در شکلگیری و پیشبرد درام غیر قابل انکار است. »
این منتقد تئاتر در بخش دیگری از اظهارات خود گفت:« در هر اقتباسی تحریف شکل میگیرد همانطور که در مکبث زار نیز تحریف و تغییر شکل گرفته اما این تحریف آنچنان است که شاکله تراژیک اثر را از دست نمیدهند. هم تحریف است و هم وفادار به اصل و در عین حال تالیفی نو، بدیع و تازه. آنچه از منظر جامعهشناسانه اثر در مکبث زار حائز اهمیت است قرابت احوالات جامعه امروز با این متن شکسپیر است.»
آشفته در ادامه توضیح داد: «از نکات جالب توجه در این اقتباس آداپته کردن خلاقانه متن شکسپیر است که واقعه در هرمز اتفاق میافتد، ما با نمایشی مواجه هستیم که اقتباسیست از شکسپیر، ما با مکبثی را در این اثر میبینیم که به هرمز آمده و به همراه او به آیین زار میرسیم و در نهایت نیز اشاراتی که به لحاظ محتوایی به آیین زرتشت میشود آن را به طور کامل به اثری منحصر به فرد بدل کرده است.»
وی با بیان اینکه؛ مکبثزار در عین چندگانگی بر سبکی واحد استوار است، تاکید کرد: « در مکبث زار، ما با اثری پستمدرن مواجه هستیم. »
این منتقد تئاتر با تاکید بر لزوم شناخت و حفظ گونهها و آیینهای مهجور ایرانی، گفت: «فرهنگ همه دارایی و ثروت یک ملت است. ملتی که فرهنگ خود را فراموش کرده هویت و شناسنامهای هم ندارد. مسئله امروز ما مسئله فرهنگی است. هویت فرهنگی ما امروز در خطر است. فرهنگ از نان هم مهمتر است. اگر در جشن هنر شیراز فرنگیها تعزیهو حفظ آن را گوشزد نمیکردند امروز همین تعزیه هم نداشتیم. به نظرم مسئله ابراهیم پشتکوهی در مکبثزار هم مسئله فرهنگ است. او با کشف و بازآفرینی آیین زار در این نمایش سعی دارد تا فرهنگ زیستبوم خود را مانا کند.»
پژمان دادخواه: خالق مکبثزار نهتنها به تئاتر که بر فلسفه، ادبیات و دیگر هنرها تسلط دارد
در بخش دیگری از این جلسه «پژمان دادخواه» پژوهشگر و دانشآموخته فلسفههنر با اشاره به نمایشنامه مکبثزار، گفت: «نمایش مکبث زار از چند منظر میتوان بهگونهای ویژه مورد بررسی قرارداد مانند: روانشناسی و روانکاوی شخصیتها، نشانهشناسی، دیدگاههای انتقادی اثر و از بعد ساختار و فرم و... اما روابط بینامتنی در مکبث زار ویژگیست که بیش از همه مرا به خود مشغول کرده است.»
این پژوهشگر فلسفه هنر گفت: « در واقع روابط میان عناصر درون متن با بیرون از متن (خواه بافت و محیط فیزیکی، خواه جهان بیناذهنی، جامعه زبانی) و البته تأثیر عناصر مذکور در شکلگیری معنای کلی متن و در نتیجه، معنایی که فراتر از برآیند معنای تک تک عناصر درون متن و ساختار درونی متن است، در این اثر از اهمیت ویژهای برخوردار است.»
عضو هیات مدیره "انجمن علمی هنر ایران" در همین خصوص اضافه کرد: «به بیان سادهتر در اساس متنها در یک روابط بینامتنی شکل میگیرند و این مهم در همه تاریخ ادبیات مستتر است. در واقع ما بر این اصل معتقدیم که هر متنی ریشه در متنهای پیشین خود دارد به واقع هیچ متنی نسخه اولیه و عریان ندارد و متون در پوششی از ساختار نوین و سروشکلی برخاسته از سلیقه و دغدغه مولف شکل میگیرند.»
دادخواه با اشاره به نمایشنامه مکبثزار، گفت: « نخستین پیرامتنی که باید مورد بررسی قرار گیرد خود "ابراهیم پشتکوهی"ست. او در این اثر به مثابه یک مولف کارکرد دارد. زاویه دید، زبان و حتی شکل خلاقانه او در اقتباس با نوعی آگاهی ذهنی شکل گرفته و در مکبث زار با اثری مواجه میشویم که به کلی با دیگر اقتباسها از مکبث متفاوت است. منحصربفرد و با امضاء و استایل خود ابراهیم پشتکوهیست.»
وی در بخش دوم اظهاراتش گفت: «عنوان اثر که کلمه «زار» برای اهالی جنوب کشور، اتفاقی کاملا آشناست. متن فعلی ما برگرفته از یک پیش متن است.
ابر متن ما "مکبث زار" است که الگوهای اجرایی شرقی داشته که گروه بازیگران نیز با دقت و درایت و جدیت این اندیشه را بازآفرینی کردهاند.»
این پژوهشگر در خصوص بارزههای نمایش مکبثزار گفت: «صحنهای که به سمت خالی شدن پیش میرود و به جای تکثرگرایی، استفاده اعجازگونه در ساختار و سبکها و آیینهای مختلف شکل گرفته. حصیرهایی که یادآور اقلیم جنوب است. پارچه قرمز که به لحاظ نشانهشناسی کارکردهای دراماتیک دارد و بسیاری موارد دیگر که گواه این مدعیست؛ تخصص "ابراهیم پشتکوهی" تنها به تئاتر منحصر نمیشود، او به فلسفه، ادبیات، رویکردها و مکاتب هنریهای دیگر نیز تسلط دارد و آنچه امروز روی صحنه شگفتیآفرین است بر حسب حادثه و تصادف نیست بلکه او با آگاهی بر رویکردهای و شکلهای مختلف هنر دستبکار خلق این اثر شده است. اقتباس و تلفیق آنگونه شکل میگیرد که چنانچه مخاطب آشنایی با پیش متنها نداشته باشد هم با جهان و فضایی کامل و گویا روبرو میشود. موسیقی، نقش پررنگ و مهمی در اثر دارد و صرفا عنصری کمکی محسوب نمیشود. بازیها، طراحی لباس و مجموعهای از عناصر درجه یک در کنار هم مکبثزار را شکل دادهاند.»
سپیده اسکندرزاده: استبداد بر روی باد سوار است
در بخش پایانی این جلسه «سپیده اسکندرزاده» منتقد و پژوهشگر تئاتر سخنان خود را با مصرع شعری از مولوی آغاز کرد: « ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ، این که چرا بحث خود را با این مصرع آغاز کردم به این دلیل است که ابراهیم پشتکوهی در این اثر به ما میگوید که توتالیتاریسم یا استبداد بر روی باد استوار است. همانطور که میدانیم سریر خون با تار عنکبوت آغاز میشود و سست و بیپایه است و به تلنگری فرومیریزد و عنکبوت بر باد خانهای ساخته است درست مثل دیکتاتور. این مهم در تاریخ ادبیات فارسی نیز مکرر، تکرار میشود، بویژه تلنگرهایی که با ظرافت خاص شعرا به حاکم، زده میشود. »
وی در ادامه تصریح کرد: «من پس از تماشای نخستین اجرا از این اثر تا مدتی حیرت زده بودم و مدام به ذهنم این نکته یادآور میشد که وقتی فردی حاکم و پادشاه مطلق اقلیمی میشود، بیتردید باد در سرش میپیچد و حالا دیگر امر بر او مشتبه شده که به مرتبهای رسیده که میتواند هر کاری انجام دهد، درست اتفاقی که برای مکبث در روایت ابراهیم پشتکوهی شاهد آن هستیم. »
اسکندرزاده گفت: «در این اثر گویا نوعی تخطی اتفاق میافتد، تصور میکنم بابای بزرگ زار نمیتواند سیاه پوست نباشد اما مکبث ما سفیدپوست است. در جای دیگری مکبث به لیدی مکبث میگوید: من میترسم! و در پاسخ لیدی به او میگوید: نترس، تو با آنها تفاوت داری، خون تو رنگ دیگریست. اینجا ما شاهد نوعی فراواقعیت هستیم. بابایزار باید نقش خود را ایفا کند اما ما در اینجا میبینیم که مکبث به زور قصد دستیابی به این مقام را دارد در حالی که نه وراثتی در کار است و نه خون سیاههان در رگهای او و نه حتی صلاحیت بابایزار شدن را دارد.»
این منتقد تئاتر پیرامون طراحی لباس این نمایش توضیح داد: « بسیار زیبا و جذاب و مینیمال تنها با یک کفش، فاصله طبقاتی در جهان نمایش تصویر میشود. لیدی مکبث و راه رفتن روی کفشهایش به مانند یک عروسک کوکی در تمام نمایش به ما اشرافیت و آن فرهنگ بورژوازی را بیهیچ حرکت اضافهای به ما تفهیم میکند. خب این عروسک کوکی باید یک کارکرد داشته باشد و آن "مادر شدن" است. اما نمیتواند! در فرهنگ جنوب "مادر شدن" بسیار حائز اهمیت است. اما در اینجا لیدی مکبث از خود عبور کرده و از امیال زنانه خود دست میکشد و به سوی قدرت پیش میرود او تشنه قدرت میشود.»
وی همچنین افزود: «در صحنهای از نمایش لیدی مکبث میگوید: "من اگر بچهدار هم میشدم، سیگار را در چشم او خاموش میکردم...." بیتردید این دیالوگ ناظر بر این موضوعست که همواره این کودکان هستند که در جنگها بیشترین آسیب را میبینند. »
او در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به دو شخصیتی که نویسنده مکبثزار خلق کرده، عنوان داشت: « در این نمایش دو شخصیت به نامهای هوا و دلکنک اضافه شدهاند. هوا زنی سر به هواست اما حامی همسرش است ولی تصور میکنم نقش «یین و یانگ»(شکل سادهشدهای از مفهوم یگانگی متضادها در نگرش چینیان باستان است) که نه تنها در شخصیت او بلکه در پشت لباس او نیز نقش بسته است، اینگونه کارکرد دارد که حس قدرتطلبی مکبث را که به دروغ میگوید من قدرت نمیخواهم را از درون او بیرون میکشد. توازن «یین و یانگ» جایی که آبها قرار است به خشکی برسند بار دیگر متبلور میشود که البته به جزر و مد جزیره حرا نیز دلالت دارد. در این نمایش به «شبان رمگی» که مختص ایران است به زیبایی تمام اشاره میشود. در فرازی از نمایش که گاو را به بابایزار هدیه میدهند، درست همان چیزی که ما در ایران بدان مبتلاییم چرا که ما یا باید کور باشیم یا مقلد. کارگردان نمایش از نوعی عرفان در خصوص،آیین زار سخن گفتن، ما در هر جا و در بین هر دستهای که رابطهی رئیس و مرئوس وجود دارد، عطش قدرت را خواهیم دید.»
منبع: سایت پرسون/