مونولوگی از جهان نوستالژیهای رمانتیک
طلایه رویایی*
به دعوت سهراب حسینی به دیدن نمایش «خونینزار» رفتم. منهای فضای جذاب مکتب تهران، آن کافیشاپ در حیاط اندرونی و کتابفروشی همیشه تا شروع نمایش مرا سرگرم میکند. ای کاش بقیه سالنها هم این امکانات را داشته باشند. سالن نمایش مکتب تهران را دوست دارم، سالنی کوچک و دنج، که برای دیدن یک تئاتر خصوصی و صمیمی خیلی خوب طراحی شده، بهشکلی که انگار تئاتر درِ گوش تو نجوا میشود و چند کاری که در این سالن دیدم همگی چنین حسی را به من منتقل کردهاند. این حس را دوست دارم، حس تماشای کارهای خصوصی را در سالنهای کوچک، با تماشاچیان انگشتشمار، این فضا به ایدهآل «تئاتر شعر» من نزدیکتر است. این دومین کاری بود که از سهراب حسینی در این سالن میدیدم. مصداق همین فکرم بود: اهمیت هماهنگی فضا و محتوای اجرا. کار پیشینی هم که با نوشته این نویسنده در همین سالن دیدم بر دلم نشست، هر چند در اجرای آن از تکنیکها و فیلمهای بیشتری استفاده شده بود که در نسبت با این اجر، پیچیدهتر و تکنیکیتر بود اما من این اجرا را دوست داشتم. با خود فکر کردم چه چیز در این نمایش مجذوبم کرد؟ در ابتدا متن که نشانگر قدرت قلم نویسنده است؛ متن به نظرم استخوانبندی اصلی نمایش است و سهراب حسینی بهدلیل شاعربودن، قدر و قدرت کلمات و متن را بهخوبی میشناسد. فضای متن نه یک فضای پیچیده و روشنفکرانه، یا حتی شاعرانه، که فضایی شبهناتورالیستی است که از جهت نگاه و نورانداختن به دردهای جامعه بیمار، همانطور که طراحی صحنهاش نیز چنین بود، بیش از هر چیز روحمان را چنگ میزند و با برانگیختن احساسات رمانتیک، مخاطب را با خود همراه میکند. هنوز ما همه در اعماق وجودمان رمانتیک هستیم. این ریشههای رمانتیسم به قول «آیزیا برلین» است که همچنان لذت زیباشناسانه از رنجها و دردها را در ما بر میانگیزد، در تمام آنچه در اطرافمان میگذرد و میدانیم، ولی هنگام مواجهه با آن در اثر هنری است که تامل
... دیدن ادامه ››
میآورد، درنگ ایجاد میکند، که موجب میشود به یاد آوریم بسیاری از چیزهایی را که سعی در فراموش کردنش داریم. متن «خونینزار» بیادعاست، فرمی قدیمی دارد، حتی اگر مسائلش، امروزی باشد، روان و ساده با تو حرف میزند. بهموقع با طنزهای کلامی و ترانههایی که زنده و تداعیکننده خاطرات گوناگون است، فضا را سبک میکند. اجرا اما بیش از هر چیز این بیادعایی و بیپیرایگی زیبا را به رخ میکشد؛ یک مونولوگ طولانی. البته من مونولوگهای خوب و بسیار جذابی چون «یادداشتهای روزانه یک دیوانه» و یا «یونس» و... را در تئاتر دیدهام، هر چند عموما علاوه بر متن و کارگردانی خوب و خلاقانه، این مونولوگها از همراهی و هنرآفرینی یک بازیگر شناختهشده و باتجربه برخوردار بودهاند. در حالی که در نمایش «سهراب» با بازیگری جوان و مستعد روبهرو هستیم که بسیار بیش از انتظار ظاهر میشود. مونولوگ خوب از آن جهت برای من بسیار جذاب است که مصداق همان چیزی است که در کتاب «حرکت تئاتر بهسمت شعر» توضیح دادهام: «کنش نقلی... کنشی که تنها از طریق گفتار و متن ایجاد میشود و صبغهای شاعرانه به نمایش میبخشد.» نمایش خونینزار مطلقا بیپیرایه است، نه وسایل صحنهای و نه نور خاصی و نه میزانسن پیچیدهای. بازیگر نمایش با قدرت در تمام طول نمایش، بوداوار، نشسته بدون بلندشدن و حرکتکردن و فریادزدن و تنها با نقل و حرکات چهره و ژستهای کلامی کنش ایجاد میکند و در صحنه هم اصوات و رفتوآمد گاهبهگاه نور به کنش کار و به بازی کمک میکند. همانگونه که گفتم تماشاگر را بدون خستگی با خود همراه میسازد. من البته تمام اینها را در قدرت متن میبینم. قدرت متن این نمایش حتی در اوج سادگی، حتی با تمام کاستیها و امکان بالقوه بهترشدنها. متن خوب، چیزی است که انگار مدتهاست فراموش شده و تمام تلاش گروهها در اجرا و طراحی، بهدلیل نبود قدرت متن در پس پشتشان، تنها به فرمهایی تقلیل پیدا کردهاند که حتی اگر مخاطب بسیار هم داشته باشند (اغلب حتی بهخاطر استفاده از چهرهها) جذابیت و عمقی ندارند. اما «خونینزار» به یاد میماند و از آن دسته نمایشهایی است که مخاطب را برای یکبار دیگر دیدنش ترغیب و دعوت میکند.
* عضو هیاتعلمی پژوهشگاه میراث فرهنگی