به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 65059
ایران تئاتر – علی اکبر عبدالعلی زاده : افسون معبد سوخته اثری است مبتنی بر جذابیتهای بافتهشده در تاروپود عناصر نمایش از محتوی و متن تا طراحی و اجرا .
پرداخت به داستان های ملل از زاویه نگاه یک نویسندهایرانی همیشه میتواند جذاب باشد . این پدیده کمتر تجربهشده بر اساس نگاه جهاننگر ما ایرانیان هرگاه توسط نویسندهای مستعد و باتجربه رقم خورده زمینه شگفتی مخاطبان را فراهم کرده . حالا اگر سرزمین داستان موردنظر اشتراکات جدی در عرصه فرهنگ و جهانبینی با مخاطب ایرانی داشته باشد که دیگر زمینه ماندگاری را نیز فراهم میکند.
نغمه ثمینی نویسنده همیشه همراه کیومرث مرادی در این تجربه کمنظیر راوی یک تراژدی عاشقانه و عارفانه پندآموز از سرزمین چشمبادامیها شده . ژاپنیهایی که خود معتقدند ایرانیان مظاهر تمدن را برایشان به ارمغان بردهاند. فرهیختگان این کشور در پژوهشی دانشگاهی بیش از ۱۰۰ مقاله را در سه جلد کتاب جمع آوردند که جملگی پیرامون نقش ایران در شکلگیری تمدن در ژاپن است . از اولین ایرانیای که پا به این جزیره گذاشت تا خانهسازی وانت قال دین بودا و ساخت معابد و... تعامل فرهنگی ما و آنها به نحوی است که در نگاه عرفانی هردو عناصر معرفتشناختی بامعنی خاصه خود را به ادبیات عرفانی آنها منتقلشده به این تعبیر؛ همچنان که انار در ادبیات ایران نماد زندگی، عشق و زایش است در ادبیات عرفانی ژاپن نیز با همین جوارح شناخته میشود . ازایندست بشمارید مفاهیمی چون می و قاف و ... و الخ
افسون معبد سوخته از این منظر قابلتوجه است که گویی داستانی را روایت میکند که با ضمیر ناخودآگاه ما ارتباط آشنایی برقرار میکند. خیانت و تراژدی مصائب انتقام که در تمامی فرهنگها قابلفهم است برمحمل این آشنایی اثرگذارتر میشود.
عشق دغدغه دیرینه کیومرث مرادی در آثارش و صدالبته به روایت زیرکانه نغمه ثمینی برصحنه ایرانشهر تماشایی است.
عشقی که در این داستان حتی پسرک زاده فرایند معجرهای نباتی را به جنبش وامیدارد و دنیای نمایش را برخلاف پیچیدگیهایش ساده فهم و جذاب میکند. روایتی سهگانهای یک موقعیت هر بار و در هر حکایت پیچشهای تازه مییابد و هر بار رمزهایی از آن گشوده میشود.
در وجه دیگر توانمندی متن همین رمزگشاییهای پیدرپی خودنمایی میکند که همراه با معجزه غافلگیری در سبک اجرا تماشاگر را مسحور خود میسازد.
مناسابت داستان در اثر تلاش کارگردان برای حفظ اتمسفر فرهنگ ژاپنی نهفته در متن نمایشنامه جلوهای مضاعف پیداکرده است. انتخاب درست صحنه بلک باکس و تصادفی نبودن آن خود حکایت از عمق دانش کارگردان و پیام فروتن طراح صحنه افسون معبد سوخته دارد. آرایه خلاقانه با عناصر شاخص فرهنگ ژاپنی همچون متن بر اشتراکات فرهنگی ایران و ژاپن تأکید دارد. کارکرد حوضچه آب راکد که گاه کاه در نقاط عطف داستان به دست بازیگران به موج میافتد، تأکید جلوه گری گل نیلوفر ۸ پر که به زیبایی از متن به طراحی صحنه و مستقیم به خیال مخاطب رسیده است ستودنی است. طراحی زیرکانه دربهای کشویی که پار را از یک آرایه صرف فراتر گذاشته و به یکی از شخصیتهای داستانی بدل شده است نیز بر غافلگیریهای نمایش میافزاید . آن کوزههای خاکستر هم که از ابتدا در دو سوی سکوی کوتاه نمایش در دید مخاطب به سؤالی بزرگ تبدیل میشود که در پایان پاسخی تلخ را رقم میزند هم جادوی نمایش را کامل میکند. دیگر از جزئیات طراحی لباس نگویم که از کارکردهای اجرایی و نمایشی آن در نمایش به کمال استفادهشده .
بازیها بهخوبی بر نقشها نشسته و به اعتقاد نگارنده در این میان مهدی پاکدل پس از سالها کرختی یکی از بهترین حضورهای خود را بر صحنه تجربه کرده است. پاکدل با آن چهره سنگی و کم انعطاف که به نظرم چشم اسفندیار بازیهای او شده این بار در کالبد یک زاده معجرهای نباتی بهعنوان جوانک ناگهانی خلقشده و بزرگشده که قرار است احساسی نداشته باشد بهخوبی به کارش آمده. بغض نهفته او در پرده آخر و روایت پردرد او از خبر دلیل خلقتش اندوهی عمیق را به مخاطب خسته از روزمرگی زندگی شهری منتقل میکند. پلی ارتباطی که در جایجای نمایش میان داستانی باستانی و موقعیت امروز مخاطب برقرار میشود.
حمیدرضا آذرنگ هم مثل همیشه تماشاگر را به تحسین چندباره وامیدارد . این نقش زن پوش هم دنیای زنانهاش خوب است هم مردانهاش. آذرنگ و آن بغضهای تأثیرگذارش بر صحنه معبد خوش میدرخشد و فضای داستان را قبضه میکند. نیمه دوم پرده دوم و سراسر پرده آخر بازیاش دلنشین است و هنگام بداشتن نقاب زنانهاش در پس آن تاریکی طولانی چقدر غافلگیرکننده است حتی برای مخاطبی که داستان را میداند و راز شمن پیر را میداند. جدا از اینکه برای مخاطبی که برای اولین بار با دستان مواجه میشود چقدر اثربخش است. این اجرا را بهاتفاق مدیران هنرهای نمایشی کشورهای غرب آسیا تماشا کردم و شاهد لذت وافر آنها از غافلگیریها بودم . همچنین سالن مملو از تماشاگر ایرانی از اثرگذاری برآیند عناصر مختلف این نمایش خبرمی دهد.
پانتهآ بهرام هم بهخوبی در نقش دخترک سالک فرصتطلب و شمن خودفریب و سنگ دل حاضرشده .
گریمها خوب است و در این نمایش خوب بودن یعنی طراح چهرهپردازی کاملاً از عهده کار برآمده . دو نقش زن و مرد نمایش در سه مرحله نوجوانی و جوانی و پیری به مدد همین گریم باورپذیرتر میشوند.
موسیقی هم دلنشین و بهجاست و نوازنده جوان آن خوش مینوازد و مهمتر؟ آنکه رد پای کیومرث مرادی که خودساز بازی قهار است باعلاقه به سازهای خاصه شرقی در فضای موسیقایی اثر مشهود است.
این کمال که در نمایش افسون معبد سوخته نمایان است میتواند زمینه پرداخت مستقیم به ریشههای فرهنگی خودمان باشد. این مشق زیبا کاش سرخط رجعت به متون و منابع غنی ادبی و عرفانیمان باشد . کاش ثمینی و مرادی بار دیگر قدم به جهان فرهنگ ایرانی بگذارند و سری هم به هزارویک شب و داستانهای سعدی ، شاهنامه و...بزنند و مفاهیم و معانی غنی فرهنگ ایرانی را باظرافتی که از آنها میشناسیم منطبق با نیاز امروزمان به صحنه ببرند که این کار دشوار تنها از دانش و تجربه برمیآید که در این دوهنرمند بهکفایت نیاز ، وجود دارد.
عطشی که در مخاطب اینگونه آثار می بینی خبر از بازگشت به خویشتن در میان افراد جامعه دارد . بازگشتی که به یقین از طبقه روشنفکر پیشی گرفته است و به خودی خود سرمایه ای کمیاب برای شناخت ظرایف فرهنگ ایرانی و اعتماد دوباره به آن محسوب می شود. عطشی که اگر با نشانی های غلط رفع شود معلوم نیست کی و کجا خسران به بار بیاورد. نشانی درست را هنرمند می تواند از منابع استخراج و در محصولات فرهنگی منعکس کند . کاری که کیومرث مرادی و گروه همراه به خوبی در افسون معبد سوخته و چند تجربه دیگر خود انجام داده اند.