به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 92111
ایران تئاتر_علی رحیمی:آخرین نامه را باید تفسیری از عاشقانه های جنگ بنامیم که در یک فضای نئورئالیستی تلاش دارد عشق را به زبانی ساده تفسیر کند.
تغییر رویکرد نمایش های حوزه دفاع مقدس در سال های اخیر را باید به فال نیک بگیریم. نمایش هایی که تلاش دارند پا را از هیاهوی ظاهری جنگ- که مدت های مدیدی بر تئاتر کشور چنبره زده بود و برای نسل امروز جذابیتی به همراه نداشت- فراتر گذارند و در لابلای مصائب و سختی های عینی آن دوران، روایتگر نیمه پنهانی گردند که خیلی کم زیر ذره بین هنر جانمایی شده بود.
«آخرین نامه» نیز از این دست نمایش هاست و در دوره ای که نسل جوان–یا به عبارت دیگر جنگ ندیده ها- تمایل زیادی به تماشای نمایش های دفاع مقدس ندارند، تلاش می کند در یک فضای نئورئالیستی پرده از یکی دیگر از واقعیت های نهفته در دل جنگ بردارد. کار بسیار دشواری که مهرداد کوروش نیا با تیزهوشی آن را در قالب کمدی سراسر خنده که در بطن خود یکی از اساسی ترین دغدغه های امروزی جوانان-عشق- را نهفته دارد، به منصحه ظهور درآورد و طی یک ماراتن 100 دقیقه ای، با تسخیر حواس پنجگانه تماشاگران، پیش از خروج آن ها، تلنگر خود را بر قلبشان نثار کرد.
داستان روایتگر یک تیم سه نفره دیده بانی است که در یک بلندی در خط مقدم جبهه مسئولیت مراقبت از تحرکات دشمن را بر عهده دارند:
هژار فرمانده این دسته سه نفره، کرد است. قبل از جنگ از راه کوله بری و قاچاق کالا در مرز امرار معاش می کرد. با شروع جنگ از روی بیکاری و برای تامین مخارج زن و فرزندان به جبهه آمده و حضور طولانی مدت در جبهه و آشنایی کامل با منطقه او را به یک فرمانده تبدیل کرده است (او نماد گروهی از حاضران در جنگ است که برای فرار از فشارهای زندگی راه جبهه را انتخاب کرده بودند).
اسماعیل پسر 14ساله تهرانی است که با تغییر در شناسنامه، پای به این عرصه گذارده و تمام تلاشش این است که فرمانده، او را در خط مقدم جبهه نگه دارد (او نماد گروهی است که به عشق وطن و دفاع از مرز و بوم راهی جبهه ها شدند).
و سومین نفر، رحمان یک جوان شمالی است که به عشق نامزدش گیلاوه مجبور می شود پس از 6سال فرار از سربازی، پای به جبهه گذارد(نماد گروهی که به اجبار پای به عرصه کار و زار نهاده بودند).
انتخاب این سه کاراکتر که هریک به تنهای تداعی گر یک گروه از بازیگران اصلی جبهه و جنگ محسوب می شوند را باید اولین اقدام ارزشمند نمایش «آخرین نامه» محسوب کنیم. چرا که اگرچه این تقسیم بندی تازگی ندارد و می توان رگه هایی از آن را در عمق برخی از آثار ادبی و هنری ردیابی نمود اما بی تردید «آخرین نامه» را باید یکی معدود آثاری بنامیم که با شفافیت بر آن تاکید کرده است.
از دیگر سو متن نمایش را باید یک درس آموزنده در نحوه بهره گیری از «قدرت کلمات» بنامیم. کوروش نیا در این نمایش دو نامه عاشقانه ای را که از سوی نامزد رحمان فرستاده شده بود–اولی جدی و رسمی و دومی عاشقانه و احساس- را در میدان دید تماشاگران به تحلیل گذاشت تا نشان دهد وقتی از کلمات بهخوبی استفاده شود به راحتی می توان به افسونگری پرداخت و مخاطب را «سحر» و «جادو» کرد.
یکی دیگر از ویژگی های متن نمایش ارائه الگویی عینی برای درک تئوری «انطباق با محیط» است و می خواهد نشان دهد که آدمی در سخت ترین شرایط زیستی و با کمترین امکانات نیز می تواند خیلی سریع با پیرامون خود وفق گیرد و شرایط شادی را برای خود ایجاد نماید. در آخرین نامه، ما با گروهی روبروییم که در میان انبوه کاستی ها و کمبودها، در جولانگاهی که هر لحظه احتمال مرگ و نیستی در آن وجود دارد و بدون دغدغه روزگار مفرحی را برای خود ایجاد نموده اند؛ به گونه ای که تماشاگران نیز بعد از دقایقی از اجرا، فراموش می کنند صحنه نمایش خط مقدم جبهه است؛ و این درس برای کسانیکه لازمه آرامش و آسایش را زیر تله ای از امیال و آرزوهای دست نیافتی مخفی می کنند، می تواند تلنگر خوبی به حساب آید.
و در نهایت آخرین نامه را باید تفسیر عاشقانه ها بنامیم که در دل هر یک از این سه کاراکتر با تعریفی خاص نمایان بود.
نمایش در اجرا نیز سعی کرد متفاوت ظاهر شود. بهره گیری از 64 استامبولی –منهای 16 استامبولی که روی هم انباشته و نقش سنگر داشتند- به عنوان دکور که میزانسن نمایش نیز بر آنها استوار بود، نمودی از این تفاوت معنادار می باشد. این استامبولی ها در 8 ردیف 8 تایی (که به نظر تداعی گر مدت زمان جنگ است) به نحوی در صحنه جای گرفته اند که ناخودآگاه آدم را به یاد جوغن های(1) باقی مانده از دوران آریایی ها می اندازد و اگر طراح صحنه با همین نگاه از آن ها بهره گرفته باشد، می توان صحنه را نمادی از مزار شهدا تعریف کرد. با این تعبیر زیر و رو کردن مداوم استامبولی ها نیز می تواند راوی مفقودالاثرهایی باشد که در عملیات های مختلف در خط مقدم دشمن به شهادت رسیدند و در همانجا توسط دوستانشان به خاک سپرده شدند.
بهره گیری از این استامبولی ها به جای آکسسوار (بی سیم، دوربین، نامه، کوله بار، مین های جنگی و ...) که در کنار مزیت های چون متمایز شدن از سایر نمایش های حوزه دفاع مقدس و کاهش حجم وسایل صحنه، نمادی از کمبود امکانات در جبهه نیز محسوب شود از دیگر امتیازات این نمایش بود. ضمن آنکه حرکت بازیگران بر روی استانبولی ها از دیگر نکات قابل توجه در نمایش آخرین نامه بود.
هژار مجبور بود برای امرار معاش خانواده در جبهه باشد. او جبهه را راه فراری برای مقابله با بیکاری و سرکوفت هایی که همسرش ایجاد کرده بود، می پنداشت لذا از حضورش در جبهه راضی بود، هرچند همیشه مراقب بود که صدمه جانی نبیند. لذا حرکت هژار همواره از روی استامبولی ها بود و و در هیچ صحنه ای هژار از روی استامبولی ها پایین نیامد. در نقطه مقابل او رحمان قرار داشت که خود را متعلق به جبهه نمی دید و به اجبار به منطقه اعزام شده بود و شاید به همین دلیل بود که ما در اکثر مواقع او را نشسته در درون یک استامبولی می دیدم تا گواهی باشد بر گیر افتادن او در چاله. و اسماعیل قهرمان نمایش، با اهداف آرمانی به جبهه آمده بود و وابستگی به دنیا نداشت و در طول نمایش مدام در فضاهای بین استامبولی ها در حرکت بود.
تاکید بر قومیت بازیگران از دیگر نقاط قوت نمایش محسوب می شد. ما در این نمایش با یک تقلید لهجه سطحی روبرو نبودیم بلکه کوروش نیا به منظور القای ویژگی های کاراکترها، بازیگران خود را از بین قومیت های مدنظر نمایش انتخاب کرد تا در بیان و رفتار نیز ریزه کاری های قومیتی از قلم نیفتد.
این ویژگی های منحصر به فرد در نهایت آخرین نامه را به یک نمایش دیدنی بدل نمود. نمایشی که اگرچه مدت مدیدی است صحنه های تئاتر را در می نوردد اما همچنان تماشاگران زیادی را به سمت خود می کشاند، و ضمن توجه به مولفه سرگرمی، مخاطب خود را به یک اندیشه ناب از سالن خارج می کند.
پانوشت:
1- جوغن در زبان آریایی ها به معنای کاسه است و در مفهوم قبر بکار گرفته می شوند.