در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | میخواستم اسب باشم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:45:27
نمایش می خواستم اسب باشم |  میخواستم اسب باشم | عکس

پس از دیدن نمایش #می_خواستم_اسب_باشم نوشته #محمد_چرمشیر و کار #عباس_غفاری دارم روی پوستر همین نمایش می نویسم: 

در این نمایش موقعیت جنگ جهانی دوم و آنچه بر سر یهودیان آمده را له چالس می کشد. برشی از یک تراژدی در چند خانواده یهودی که همچنان متعصبانه می خواهند پای باورهایشان بایستند، نمایان می شود. در عوض فرزندان دختر نمی خواهند کور و کر باشند نسبت به باورهای تلقینی و دینی، و می خواهند در برابر این ستیز بی رحمانه قیاسی داشته باشند بین خدا و هیتلر که خدا اگر بود نباید چنین می شد و اگر چنین شده، سکوت خدا در برابر ستم آشکار هیتلر چه معنایی دارد؟!!

چرمشیر در دل یک موقعیت تراژیک گسست باورمندانه دو نسل از یهودیان را در یک فصل مشترک به بازی می گیرد و همین نکته کافی است که هر نوع تبعیضی در جهان امروز نیز چنین دردناک سرنوشت آدمیان را به هر دلیلی شوم نماید. بنابراین موقعیت تعمیم پذیری است و ارزش معنایی اثر هم در همین‌باره است چنانچه در شنگال عراق، داعش هر بلائی خواست سر ایزدی ها و دختران شان درآورد بی آنکه صدایی در دفاع از این ستمدیدگان کُرد در آید. 

بنابراین متن چرمشیر با وسعت دید عباس غفاری باورهای ما را نسبت به یک مساله مهم زیر پرسش می برد و چهار بازیگر زن نیز این دنیای زنانه را که در مقاومت شکل و شمایل مردانه به خود گرفته است، به درستی بازی می کنند و حالا هر یک بنابر توش و توان ممکن این حضور را برای چالش کشیدن نقش و موقعیت دارند بازی می کنند. پس هر اشکالی ریزی هم که در بازی داشته باشند تا حدودی قابل چشم پوشی است چون روی خطوط درست و حتی برجسته لحظات را تماشایی تر می کنند. مژده دایی در نقش مارگوت به نکته های بارزی در رفتار و گفتار و سکوت دست یافته که بتواند با پنهان کاری و ظاهری شوخ و شنگ یک دختر رسیده به مرزهای خود ویرانگری و خودکشی را بازی کند. دریا یاسری نیز نقطه مقابل مژده دایی، در ارائه نقش آنا ضمن ابراز تردید و پرسشگری با عصیان و عصبانیت و رفتارهای هیستریک بر آن هست که خود را به لحظه انفجاری برساند و همه چیز را علیه این وضعیت فریاد کند. صحنه ای نیز این دو خواهرانه درد دل نی کنند و مقدمه این انفجار را می بینند و چه درست و زیبا این صحنه بازی می شود. مریم معینی نیز در نقش زن دیندار بنابر میل درونی و سکوت و اقتدار تعصب خود را نمایان می سازد نسبت به آموزه های دینی و پایداری در برابر این ستم آشکار فاشیستی... ریحانه گنجی نیز یک مادر را بنابر حفظ دختران و داشتن همین آموزه ها و باورها بازی می کند‌... 

طراحی لباس هم در این وضعیت به دنبال ایجاد یک فصل مشترکی از دختران و زنان پایداری است که با این و لباس مشترک که رنگهای تیره و خاکستری و سفید را دربرگرفته، با شمایل سربازان و پارتیزان ها این جنگ هولناک را در یک انباری یا خانه درندشت قدیمی به چالش درآورد...

بنابراین می خواستم اسب باشم، یه دلیل بدای دیدن دارد. متن، بازی و لباس... حالا موارد دیگر به مقتضای مکان‌اجرا و امکانات با کمبودها و چالش هایی همراه می شود اما در کل اجرا جانانه است و ما را دچار یک نگاه باز نسبت به موقعیت بسته و ویرانگر خواهد کرد. 

 

درباره نمایش می خواستم اسب باشم
۰۹ بهمن ۱۴۰۰