اولین بار که منطق الطیر را خواندم و به وادی حیرت رسیدم، مدتی گریستم. ناگهان خودم را در وادی حیرت یافته بودم. تمام آنچه عطار در وادی حیرت شرح داده بود، "من" بودم ... و این پروژه از این "من" برایم آغاز شد. از لحظهای که این پروژه آغاز شد، من در راهی پر فراز و نشیب قرار گرفتم و ناخودآگاه وادیهای عطار را پیمودم.
طلب کردم تا این پروژه مشترک را آغاز کنم و در این راه پا بگذارم، با عشق روی محتوا و فرم اجرا با گروه و دو کارگردان دیگر کار کردم، به شناخت متفاوتی از خودم دست یافتم، نباید به همه اعتماد میکردم، به استغنا رسیدم و از وابستگی به دوستان نزدیکم خود را رهاندم و جهان را محل گذر یافتم، به توحید رسیدم و با بازیگران و گروهم یکی شدم، به حیرت وارد شدم و مدتی در آنجا سرگردان بودم، بین ادامه دادن یا ندادن پروژه حیران شدم، انتخاب کردم، ادامه دادم و به فنا رسیدم، به اجرا .
این مراحل را تک تک اعضا گروه گذراندهاند. عطار زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار داد و ما در اجرایمان این تاثیرات را با تماشاگرانمان در میان میگذاریم. ما در اجرا خودمان هستیم در وادیهای عطار. ترسان، گریان، مضطرب، ضعیف، خوشحال، قدرتمند و ...
ما انسان امروز هستیم در پی سیمرغهایمان که در وادیهای این سیر و سلوک خود را جستجو میکنیم و با این سوال هر روز کلنجار میرویم: آینه ما کجاست تا خود را در آن بیابیم؟