در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال تئاتر | اخبار | سمفونی دیوانگان در نمایشنامه «بی چرا زندگان»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:21:17
نمایش بی چرا زندگان | سمفونی دیوانگان در نمایشنامه «بی چرا زندگان» | عکس

نمایشنامه "بی چرا زندگان" که این روزها در تاتر شهر روی صحنه است، روایت "مجنونانی" می باشد که به دلیل مسائل و مشکلات زندگی راهی دار المجانین شده اند. نمایشنامه با کنشهای فعال رزیتا آغاز می شود که خبرنگار روزنامه بوده و اخبار متعددی از پرسوناژهای مختلف منتشر کرده و خود نیز راهی تیمارستان شده. نمایشنامه یک پرده ولی دارای صحنه های مختلف است که در هر صحنه، گفته پردازی خلاصه ای از زندگی و مشکلات خود را بیان میکند، خود را قضاوت می کند، به خود حق می دهد، سوال می پرسد و گفته پرداز اصلی جسارت لازم را دارد تا واقعیتهای جامعه امروز را بیان کند.

 این صحنه ها و حضور هراز گاه پرسوناژها مخاطب را یاد "سمفونی مردگان" اثر عباس معروفی می اندازد، به ویژه داستان دختر هنرمندی که مادرش قیر داغ روی همه نقاشی هایش ریخت و بدین ترتیب مجنون گردید، رابطه بینامتنی با داستان آیدین ایجاد میکند که پدرش همه کتابهایش را سوزاند. هر کدام از صحنه ها سمفونی است که همراه با موسیقی خاص، کنشگری را روی صحنه می آورد. اجرا به شیوه جریان ذهن، تک گویی ها و استفاده از استراتژیهای مختلف می باشد.  
نمایشنامه "بی چرا زندگان" یا به عبارتی "سمفونی دیوانگان" ترکیبی از واقعیت و تخیل است که مرز بین آن گاهی واضح نیست. خبرنگار دارای ذهنی پراکنده و پراکنده گویی است. آشفته حالی است که کارهای عجیبی از او سر می زند و گاهی سخنانی بر زبان می آورد که او را خود آزار و پریشان خاطر نشان می دهد. به همین دلیل در پایان، بالشی به گوش خود می چسباند تا صداها را نشنود. موسیقی صحنه اول هم بیننده را درگیر فضایی اضطراب اور میکند. فضایی که هم می تواند تیمارستان باشد هم به صورت نمادین یادآور تراوش پرده های ذهن خبرنگار روزنامه است. در واقع بیشتر توجه به روان و ذهن و بازتاب پیچیده واقعیت در ذهن انسان است و به همین دلیل می توان گفت کنشگران به صورت ذهنی در سر خبرنگار وجود دارند که عینی شده و از ذهن او بیرون آمده اند. و روایتها از ذهن و از زبان آنها به همراه خبرنگار بیان می شود. و همه به نوعی نقطه ضعف فیزیکی، رفتاری و روانی دچار اند.

 البته المانهایی در گفته پردازی و در روایت وجود دارد که سعی می کند واقعیت ماجرا را آنچنان که اتفاق افتاده به مخاطب القا کند. اولین داستان، داستان مادری است که بچه اش خود کشی کرده، دوم ماجرای مسعود که عشق ناکامی تجربه کرده و زمانی که محبوبش را در ماشین پژوی آلبالویی با پسر خوش تیپی می بیند خشم تمام وجودش را فرا می گیرد و تلاش می کند از همه انتقام بگیرد و همه پژوهای آلبالویی را خرد کند، داستان سوم ماجرای دختر هنرمندی است که به دلیل دیدن صحنه اعدام دچار اضطراب و پریشانی می گردد و سپس نقاشیهایش توسط مادرش سوزانده شده، داستان چهارم حکایت فیلسوفی است که به سختی می تواند کار پیدا کند و به دلیل حمایت از کودکی که در مدرسه به او تجاوز شده، از محل کارش  اخراج می گردد. و بالاخره داستان پرستار فقیری که عاشق آقای دکتر خوش تیپ و ثروتمند شده و به خاطر او به دزدی داروی بیماران پولدار دست می زند و در نهایت گیر می افتد. برخی از داستانها در ادامه داستان قبلی است و بدین ترتیب صحنه ها با ادامه روایت تکمیل می گردد: مادر، مسعود، نقاش، فیلسوف، مادر، مسعود، فیلسوف، پرستار، صحنه آخر.
د

ر واقع در نمایشنامه عالمانه و عامدانه سمفونی جنون هر یک از کنشگران که خود گفته پرداز می باشد، نواخته می شوند، هر کدام به شکلی مجنون شده اند و در میان هاله ای از ابهام و سوالهای بی پاسخ قرار گرفته اند. گویی همه اسیر تقدیری محتوم هستند. سرنوشت آنها به طور اسرار امیز بیان می شود. زیرا از تکنیک سوبژکتیو و ذهنی استفاده شده است. برای مثال، فیلسوف پس از آنکه مرحله تعقل و استدلال را پیموده است دیگر ظرفیت وجودیش کامل شده و نمی تواند جامعه و تقدیر را تحمل نماید. در اینجا تقدیر و جبر روزگار به شکل نمادین با موجود افسانه ای به نام "هرش" به بیننده القا می می شود.
لازم به ذکر است که خشونتهای رفتاری و کلامی، نگاه کاملا تلخ و بدبینانه در سراسر نمایشنامه حس می شود. ولی گاهی فضایی کمیک با حرفهای فیلسوف و مسعود به وجود می آید، فضایی که می تواند اندکی دید بدبینانه را تلطیف کند. دیالوگ ها و مونولوگ ها، جیغ ها و فریادها کاملا تیره و تراژیک است، ولی پرده های روشن صحنه کمی این فضای تیره را تغییر داده و کنتراست سیاه و سفید به وجود آورده است. فریادها و جنب و جوشهای کنشگران، رابطه بینامتنی با "خشم و هیاهوی" فالکنر نیز پیدا می کند.  

در پایان باید گفت، گفته پرداز اصلی، زمان را در هم شکسته است و رویدادها از طریق جریان سیال ذهن کنشگران بیان می شود.
این نمایشنامه روایت فروپاشی جامعه سنتی هم هست و غنای مضمون، تیزبینی نویسنده را نشان می دهد که سعی دارد کنشگرانی سردرگم را در جهانی غیر استدلالی و حسی به بازی بگیرد. در واقع هر کدام از کنشگران گوشه ای کمابیش اغراق شده از زوایای پنهان جامعه ایران هستند و زوال و انهدام و فروپاشی انسانها را در لابه لای وضعیت و موقعیت آنها نشان می دهد. کارگردان به خوبی درهای تراژیک ایران را در فضایی پراسترس و مبهم، با کنشگرانی تراژیک، به روی بیننده باز می کند. و بازی قوی کنشگران روی صحنه همراه با موسیقی ابعاد شگفت انگیزی از هزارتوی جامعه ایران را به خوبی به تصویر می کشد و ذهنیت را به عینیت در می آورد.

درباره نمایش بی چرا زندگان
۰۴ تیر ۱۴۰۱