به کسی که میخواهد واقعاً بنویسد کاغذ کمی بدهید. (از رمان ریشآبی نوشته امیلی نوتومب)
راز، محصول اختفا و ابهام است. راز، در نقاط کور و خالی، اتاقهای پسین و زیرین و قلمرو سکوت و نسیان مأوا دارد. در آنچه عیان و مصرّح است، رازی نیست. هیچ چیز در هیاهو و عالم قیل و قال نهفته نیست جز صدای گوش خراش کسالت. راز در علتهای ناپیداست؛ همان دلایلی که در توضیح پذیرترین حالت نیز ابهامی ذاتی را با خود حمل میکنند. همچنین راز اصیل است، چراکه جهان سراسر رازی بزرگ است. راز آشناست، چرا که در این هجوم حضور و وجود، علتها اغلب محجوب میماند.
فردیتِ ما را، حتی این خودیترین دارایی ما را، رازی در بر گرفته است، چرا که در این بداهت و تداوم خود، سرشتی نامعلوم سرنوشتی پر ابهام را به انتظار نشسته است. در این افق، دیگری نیز رازی است، چرا که او دستنیافتنی است، محصور در روانی پیچیده و تو در تو با پندارهایی مداوم که حتی در صادقانهترین بروز هم برای ما ناشناختهاند. راز بستر وجود است. پوسته در بر گیرنده جهان. اتاقِ مخفی روان، خودِ متمایزِ نامکشوف. ما با رازها و در رازها زندگی میکنیم، پس راز تنهایی است. دُن المیریوی اسپانیاییتبار که عبور وزینِ مردانگی را در میانسالی و اوج استحکام تجربه میکند، در خانهای مجلل که دیوارهایی بلند، ستونهایی گچ کاری شده، سقفهایی منقّش و و اشیائی طلا نشان، نام کاخ را بر آن برازنده کرده است، در محله اعیاننشین شماره هفت پاریس، تنها با خدمتکار خود زندگی میکند.
او یکی از اتاقهای چهل متری خانه را با امکانات بینقص، به قیمتی نازل به اجاره گذاشته است و به سبب جذابیت رازآمیز مردِ نجیبزاده اسپانیاییِ تنهای ثروتمند، این زنان هستند که متقاضی اجاره اتاقاند و به جز ساتورنین معلم ذخیره جوان بلژیکی، همه میدانند که پیش از این هشت زن این اتاق را اجاره کرده و هر هشت نفر ناپدید شدند. ساتورنین جوانترین متقاضی در آزمون برگزیده میشود.
او مجاز است از تمام خانه استفاده کند جز یک اتاق تاریک که قفلی ندارد، اما ورود به آن عواقب خطرناکی را برای شخص کنجکاو در پی خواهد داشت... بگذارید ادامه قصه نمایش «ریشآبی» به کارگردانی آروند دشتآرای را که این روزها در باغ کتاب به صحنه میرود، همچون راز -در این نوشته دستکم- مسکوت بماند و در ادامه به قلب نمایش عزیمت کنیم.
این نمایش بر اساس رمان «ریشآبی» نوشته امیلی نوتومب* اجرا میشود. نوتومب بلژیکی یکی از مطرحترین نویسندگان فرانسه زبان امروز جهان است. سبک ترکیبی او آداب رمان جنایی را به طنازی و فانتزی میآمیزد، کارش تشابهاتی به رمانهای رئالیسم جادویی نویسندگان آمریکای جنوبی دارد؛ خاصه به اعتقاد نگارنده این سطور آثارش یادآور برخی آثار کارلوس فوئنتس نویسنده مکزیکی است و همین رمان «ریشآبی» هم در مفردات و عناصر داستانی و هم در فضاسازی و شمایل شخصیتها یادآور رمانهایی چون «آئورا»، «زندانی لاسلوماس» و چند داستان کوتاه و بلند دیگر فوئنتس است.
تاریخ و ارجاع به اساطیر از عناصر بسیار مهم کار نوتومب است، اما این تاریخیت و سفر به جهان اسطورهها چنان با ابداع و معاصرت ممزوج میشود که از درون بطن و جوهره اثر معنای سومی از برنهاد عناصر نو و ریشههای کهنه فرهنگ بشری فراهم میآید. علاوه بر گیراییِ روایی و گرههای داستانی، آثار نوتومب بداعتهای زبانی و معنایی ویژهای دارند که اغلب ترجمه متوناش را چالشبرانگیز و دشوار میسازد، اما با وجود این دشواری به شکل متبحرانهای جملات نوتومب موجز، ساده و روند داستانگویی او روان و سهل الوصول است. این بستر مهیا به طور مشخص در رمان «ریش آبی» ابزارهای بسیار خوبی را برای گروه اجرایی فراهم کرده و حتی خود زبان و دیالوگهای رمان آماده و کامل بوده است برای تبدیل شدن به درامی نمایشی.
اما به راز بازگردیم که با نهایت ابهام و ترسی که در دل دارد، جذاب و وسوسهانگیز و حقیقی است و به اندازه هر جاذبه اصیل، وسوسه قوی و حقیقتِ بسیطی، برای آدمی خواستنی است و مطبوع. عنصر اساسی در «ریشآبی» - چه رمان و چه نمایش- راز است. اما ما اینجا به کارکرد راز با محوریت اثر نمایشی میپردازیم و رمان را تنها در صورت لزوم با اشاره مصرّح، وارد موضوع خواهیم کرد. راز در «ریشآبی» عامل جاذبه دنالمیریو است. او ویژگی خاصی از زیبایی و صلابت و قدرت ندارد اما مشحون از رازی اساطیری است.
تنهایی و آرامشی مشکوک، هالهای از وقار و متانت و لمحهای از ظرافت و نظربازی فاخر، به افکار و تخیلات ترسناک او جاذبه و عمقی مضاعف از مردانگی بخشیده است. آنچه زنان را دلبسته او میکند نه امری ظاهری، بلکه همین امور مخفی است که برسازنده روح و روان است و این سرشت خیالانگیز روح، همان رازی است که دنالمیریو را مقاومت ناپذیر میکند. باید گفت که کاظم سیاحی بازیگر نقش دنالمیریو در برآوردن این ترکیب نسبتاً موفق است و توانسته است آن پیشپاافتادگی ظاهری را به ظرافت باطنی بیامیزد و جادوی شخصیت را تا حدودی عینیت بخشد، هر چند که پیشنهاد رمان، تصاویر و اجراهای بهتری از شخصیت را به تصور میآورد که آنچه روی صحنه رخ داده است را از کفایت دور نگه میدارد. اما عنصر اصلی دیگر خانه است و خانه نیز راز است. علاوه بر خصوصیات ظاهری عمارت که بخشی از آن پیشتر توصیف شد، خانه رازی در دل و ضمیر دارد.
میشد روی صحنه از این مایهای که متن در اختیار میگذارد جهانی معظّم و مجلّل ساخت، اما دشتآرای به درستی فضا را خالی نگه داشته و به میزی بلند اکتفا کرده است؛ چرا که راز در ناپیدایی، فضای خالی و کمینهگی و تاریکی است. به همین علت سیاهِ صحنه، میز و پنجره اتاق تاریک در انتها، برای بازیابی آن جهانی که در زبان توصیف میشود و به کار انداختن تخیل تماشاگر، تصمیم هوشمندانهای بوده است. اما راز دیگر در شخصیت ملن خدمتکار نهفته است. او مهمترین ابداع این اجرا در مقایسه با رمان است.
ملن عاملی است که در دراماتورژی و کارگردانی به عنصر فیزیکال ترجمان صحنهای درام تبدیل شده است. بازی درخشان خسرو پسیانی و شمایلسازی ظریف او ستودنی است، اما همان تئاتریکال شدن نشانگان شخصیت، در حرکتهای برجسته و رقص تفصیلیافته، خلاصهگی مرموز شده را گاه در نمایان ساختن مفرط خود، آلوده کرده است و از استخوان بندی نمایش در لحظاتی بیرون میزند (البته قضاوت نگارنده این سطور در این مورد، مناقشه برانگیز است و به طور طبیعی میتوان متصور بود که ناظری دیگر، نظری دیگر را شایسته این تمهید بداند)
اما عنصر دیگر، همان عنصر برآشوبنده که درام را اصلاً محقق میکند، ساتورنین شخصیت محوری نمایش با بازی ستاره پسیانی است. این شخصیت مهمترین ضعف ترجمان نمایشی رمان را افشا میکند. نقطه عطف «ریشآبی» امیلی نوتومب تحول دختر است، تردید او در بدگمانی نسبت به دنالمیریو و در افتادناش در عشقی نامطمئن و متزلزل که حتی میتواند قتل را به گناهی قابل چشمپوشی بدل کند. این راز شخصیتِ دختری سرد با رفتاری تدافعی است که ابتدا به عشق پوزخند میزند و در آخر در گرمای آن، سوختن را تجربه میکند. این چرخش نقطهای است که به عشق زود هنگام دنالمیریو که همچون اوراد جادو به سوی زن روان شده، پاسخی درخور داده میشود. لباس دوخته شده توسط مرد همچون آغوش ساتورنین را در بر میگیرد و خودگویی و آشفتگی و آنچه خود نوتومب در رمان از آن با عنوان کشمکش با عقل و منطق یاد میکند، رابطه مرد و زن را پیچیده میسازد.
بازنویسی و تنظیم مجدد رمان برای اجرا، تنها در ابتدا و انتها، اثری از این تحول اساسی و رازآمیز دارد اما درون روند نمایش و رازی که اجرا را در برگرفته، فاقد تأمل بر این تحول اساسی است. در حقیقت شخصیت ساتورنینِ روی صحنه با وجود تسلط و اقتدار پخته و رسیدهگی صحنه ساز ستاره پسیانی، فاقد توقف بر عناصر گوهرین شخصیتپردازی صورت گرفته در رمان است. نکتهای که در رمان، در شخصیت ساتورنین برجسته است، ابتدا قدرت خام او در نگرشی شبه فمنیستی است که میخواهد اعتماد به نفس مردی مقتدر و مسحور تاریخی مردسالار را مهار کند و ترس را با نترسیدن مغلوب نماید. این علت اصلی اما ابتداییِ ماندگاری او در یک قتلگاه مخوف است. اما در ادامه علتی دیگر برای این ماندگاری که مایهای اخلاقی دارد، از دل علت نخست بیرون میآید و در نهایت ماندگاری دختر سببی انفسی، جادویی، عاشقانه و رازآلود پیدا میکند. این روند دراماتیک در نمایش گم شده و در نتیجه وقتی عشق شکوفا میشود و در مقابل آن آرمان خام و خوشخیالی اخلاقی، تضادی عمیق و ظریف را به وجود میآورد، آنگاه ابعاد و پیچیدگی شخصیت ظهور پیدا میکند و نویسنده نمایش مکث و تمرکز بر این تحولات را از کار خود دریغ کرده است. حتی برخی از دیالوگهایی را که این عناصر را به سادگی و ظرافت و شفافیت در رمان بیان میکنند به غلط در اجرا هرس شدهاند.
اما به راز بازگردیم. به عنصر گوهرین هنر. عاملی که در ابتداییترین تجربیات تقلید آدمی و کشف شدن هنر نمایش نهفته است و به همین دلیل راز با تئاتر همریشه و همخانواده است. موفقترین کاری که دشتآرای و گروه اجرایی نمایش «ریشآبی» کرده است حفظ و ترجمان زنده و صحنهایِ این راز است. امری که باعث ساخته شدن عالمی جذاب روی صحنه شده و مخاطب را در فضای غلیظ اجرا مغروق نگه میدارد.
*در ترجمه خانم ویدا سامعی از این رمان، نام نویسنده با تلفظ فرانسه آن یعنی نوتوم آورده شده، اما به سبب تداول تلفظ و نوشتار نام نویسنده به نوتومب در ایران، در این متن نیز از شکل متأخر نوشتار و تلفظ نام نویسنده استفاده کردم.
نگاهی به نمایش «ریشآبی»
علیرضا نراقی | منتقد
منبع: ایران تیاتر